گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 62
شماره 71 - دي 1385








عهد گرگی، عهد قوچ
در زمانهاي قدیم مرد دانشمندي پسري داشت که علاقهاي به علم پدر نشان نمیداد، به عکسِ همسایهاي که نزد دانشمند بهرهها »
می برد. آن هنگام که مرگ دانشمند رسید، پسر را نصیحت کرد که هر گاه پس از من در امري درماندي به سراغ همسایه برو و از
او کمک بخواه. دهها سال پیش از میلاد حضرت صاحبالزمان(ع)، برخی صحابی والامقام ائمۀ معصومین(ع)، با بیقراري از فصل
ظهور و قیام قائم آلمحمد(ع)، میپرسیدند و گاه آرزوي حضور در خیل یاران حضرتش را در دل پاس می داشتند. این پرسش و
امام دوازدهم از سلالۀ « غیبت و ظهور » تمناي زود هنگام، محصول اهتمام و تذکر مداوم حضرات معصومین(ع)، دربارة موضوع
پاك نبیگرامی اسلام بود چنان که، حضرت ختمی مرتبت در خطبۀ غدیر و پس از ایشان تمامی ائمه دین(ع)، به مناسبتهاي
می ساختند. جملۀ اقوال و روایات رسیده در این باره، مملو از « غیبت و ظهور » مختلف مسلمین را متوجه و متذکر دو امر مهم
و پاسخ امام پنجم، حضرت امام محمدباقر(ع)، به او « زمان ظهور » از « حمران » حکمت، زیبایی و شنیدنیاند، امّا، وقتی زراره، پرسشِ
« شرایط لازم ظهور » را روایت میکند سئوال کننده و خوانندة فهیم درمییابد که امام ضمن بیان حکایتی تمثیلی نه تنها پرده از
در » : برمیدارند بلکه تمامیت فلسفه و حکمت تاریخ نزد شیعیان اهلبیت(ع)، را بیان میکنند. امام محمد باقر(ع) میفرمایند
زمانهاي قدیم مرد دانشمندي پسري داشت که علاقهاي به علم پدر نشان نمیداد، به عکسِ همسایهاي که نزد دانشمند بهرهها می
برد. آن هنگام که مرگ دانشمند رسید، پسر را نصیحت کرد که هر گاه پس از من در امري درماندي به سراغ همسایه برو و از او
کمک بخواه. روزگاري چند گذشت. پادشاه را رؤیایی پیش آمد و به امید کشف تعبیر به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد. آن پسر
که از پدر علمی نیاموخته بود، به امید یاري، به سراغ همسایه رفت. همسایه به شرط تقسیم تحفه و صلۀ سلطان، تعبیر خواب را گفت
پادشاه تعبیر خوابش را دریافت کرد و پسر صله و .« اینک زمان گرگ است » : و به پسر سفارش کرد تا در پاسخ سؤال پادشاه بگوید
انعام را، اما از روي طمع جملۀ صله را نزد خود نگه داشت و عهد با همسایه را رها کرد. با گذر روزگار، دیگر بار پادشاه را رؤیایی
پیشآمد. به سراغ پسر مرد دانشمند فرستاد و مطالبۀ تعبیر کرد. پسر ناگزیر اما سرافکنده و خجلت زده دیگر بار به سراغ همسایه
رفت و کمک خواست. همسایه دیگر بار به شرط حفظ عهد و تقسیم تحفه و صلۀ پادشاه تعبیر خواب را گفت و به پسر سفارش
در وقت بازگشت، پسر در میانۀ تردید و دودلی با خود جدال داشت. .« اینک زمان قوچ است » : کرد تا درجواب سؤال پادشاه بگوید
گاه بر آن میشد تا وفاي به عهد کند و حق همسایه را بدهد و گاه پاي پس میکشید. تا آن که بر خود فایق نیامد و جملۀ هدایاي
سلطانی را به خانه برد و به تنهایی بهره برد. چندي بگذشت. براي سومین بار پادشاه را سؤالی پیش آمد. پسر را براي پاسخ طالب
شدند. پسر نادم و پشیمان از نقص عهد پیشین و از روي اضطرار، درب همسایه را کوبید و کمک خواست اما، وعده کرد ضمن
حفظ عهد و وفاداري، حق همسایه را بدهد. همسایه نیز پاسخ سؤال پادشاه را به پسر گفت و از او خواست تا به پادشاه بگوید:
صفحه 7 از 59
پسر، جملۀ هدایاي سلطانی را به در خانۀ همسایه برد و اختیار تقسیم را به او سپرد اما همسایه که اهل .« اینک زمان میزان است »
دانش بود گفت مرا به این هدایا نیازي نیست. زمان اول تو از گرگها بودي و زمان دوم چون قوچ در انجام تقسیم و اداي عهد در
تردید اما، زمان سوم زمان میزان بود و تو وفادارانه بر عهد خود ماندي. جملۀ هدایا از آن تو 1. حضرت در پاسخ به سؤال حمران، به
سه مقطع تاریخی، سه دوره اشاره دارند. سه مرحله که در هر یک حالی و عهدي بر جان مردم مستولی میشود •. اول، عهد
گرگی؛ دوران خودکامگی، درندهخویی، ظلم، ستیزهجویی و احساس استغناي از اهل حکمت و عصمت، دوران دوري. این دوره،
هزاران هزار مرد را در سیاهچال ظالم گرفتار و آوردگاهها را از خون مردان مرد رنگین کرد. مجال تأسیس و تداوم دولت حق را
براي قرنها از بین برد، و در نقطه عطفهاي بسیاري، زخمهایی جان کاه بر جسم و جان فرزندان آدمی فرود آورد چنان که؛ در
شبانگاهی تیره و سخت، مظلومانه کوثر درخشان آل محمد(ص)، را مدفون در خاك تیره و مکان مجهول ساخت. در سحرگاهی
را بیپاسخ « هل من ناصر ینصرنی » را تا به عرش بالا کشید و در ظهري داغ و سوزان، نداي « فزتُ و ربّ الکعبه » نواي جانسوز
بود. همۀ تباهی، سیاهی، « خوي گرگی » گذاشت. تا آن جا که گویی این عهد و عصر را پایانی نبود. این همه نتیجۀ عهد آدمی با
ناکامی مردان و غلبۀ نامردمانی که فرزند خواندگان شیطان بودند و شبیه قبیلۀ سیاهی. گریزي نیست. تا داد عهدي داده نشود به سر
نمیآید. سنتی است ثابت، حکمی ناگزیر و کیفري براي بدعهدي با مردان قبیلۀ ایمان •. دوم، عهد قوچ؛ دورة تردید و دودلی،
دورخیز و عقب گردهاي لرزان و ترسان، چون فراز و فرود یک بیماري،گامی به جلو و گامی به عقب، وقتی میان شب و روز، نه
شب و نه روز، عهدي مملو از جهشهاي ناقص و حرکتهایی بیتداوم، تولّایی بیتبرّا و تبرّایی بی تولّا، دستی که دور میسازد و
پایی که به پیش میکشد، میلی براي تجربۀ روز و دلی بستۀ شب. چه بسیار مردان که در مسلخ تردید، به کام اهل ظلم غلتیدند و در
قربانگاه بیهمتی خود، شبیخون خصم بر اردوگاه را به تجربه نشستند. دستی که شمشیر انتقام را از نیام برمیکشد اما، دیگر بار در
غلافش پنهان میسازد، ناگزیر به این تجربه است. هر چه هست عهدي و دورهاي دیگرگون است در میان تردید در وفاي به عهد یا
گسست آن •. سوم، عهد میزان؛ دورة ترازو، رفتنی تمام، چرخشی تمام در میانۀ میدان، تجربۀ صبحی طلوع کننده، پرشی بلند تا
بر فرزند خواندگان سیاهی و لبیک تمام به امام مبین. تولایی و تبرایی توأم و تمام. نیکبخت مردمانی براي « نه » آستانۀ مهر و اعلام
دهش بزرگ و پذیرش تامّ ولایت. نه عهد گرگ و نه خوي گرگی، هیچ کدام مستعدّ پذیرایی و پذیرش امام مبین نیستند، به همان
سان که در عهد قوچ، و خویی چون خوي قوچ، زمینۀ این امر مقدس فراهم نمیشود. گویا این ضربات تازیانۀ و آتش تجربۀ بلا و
این تجربه، فرمان ناگزیر و ارادة .« بی او رفتن محال است » : دوري است که فرزند آدمی را متوجه و متذکر این معنی میکند که
آسمانی نبود. این خوي گرگی و ناسپاسی بود که آدمی را در ورطۀ هولناك افکند، ورنه به قول آن رسول گرامی اسلام(ص) اگر
مردم بر محبت علیبن ابیطالب گرد میآمدند خداوند جهنم را نمیآفرید. 2 به همان سان که حضرت مولانا صاحبالزمان(ع)
اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، به عهدي که با ما داشتند، وفا میکردند فیض دیدار ما از آنان سلب » : فرمودند
است. « صراط مستقیم » و « میزان حق » عهد میزان، عهد طلب و تمناي میزان و تسلیم بیچون و چرا و تردید آدمی در برابر .« نمیشد
ورنه بهرهجستن و برخوردن از خانه اهل بیت(ع)، در هر عصر و عهدي جاري بوده چنان که .« علیٌ میزان العمال » : چنانکه فرمودند
امروز نیز هست. مراجعه و برخوردن بسان آن فرزند ناخلف دانشمند، متضمن هیچ رهایی، و ظهور و دیداري نیست. بررسی فراز و
نشیبهاي گذشته در صحنۀحیات انسان، برخوردهاي گوناگونی با میزان حق را نشان میدهد. 1. جماعتی چنان بر آبشخور زندگی
غنودند و بیخیال از پرسش و پاسخ به دم غنیمت دانی مشغول شدند که گویا هیچ میزان و محکی براي سنجش، و هیچ چشمی
انانیت و خودکامگی را امام خویش ساختند و بر سرخود و ،« خود میزانی » براي مشاهده در میانۀ هستی نیست. 2. جماعتی با تجربۀ
همگنان آن آوردند که دیدهایم و خواندهایم. 3. جماعتی میزان و صراط حق را به مسخره گرفتند و بر طبل لامذهبی و شرك و
ارتداد کوبیدند. 4. و جماعتی اندك، در هواي خلاصی از عهد گرگی و خوي قوچی و تردید، دست به آسمان برداشتند و در جان
صفحه 8 از 59
آرزوي تجربۀ میزان حق و عدالت را پاس داشتند. جماعت آخر، خیل منتظرانند که خود را تسلیم میزان حق ساختهاند تا شاید عهد
و تسلیم عمومی مؤمنان است که مجال حضور « عهد جمعی » برسد. این « عدالتخواهی » و « دوران طلایی تسلیم » دوري به سر رسد و
دور « غاصب » است که خوي گرگی را از انسان « آمادگی براي پذیرش حق » میزان حق در عرصۀ تاریخ را ممکن میسازد. این
میسازد و او را مستعد شهود و تجربۀ حقیقت ناب میکند. وا اسفا از خوي تردید و دو دلی قوچ، گاه براي گذار از جوي
خودکامگی، و انانیت و فرعونیت چنان دورخیز میکند گویی که به یکباره بر سر همۀ ما سوي الله چهار تکبیر زده و خود را
میرهاند. اما، در آخرین لحظه میایستد، به خود باز میگردد، خودکامگی پیشه میکند و رأي خود و کام خود را کافی و کامل
است. عهد تسلیم همه چیز به آستان امام حق و میزان اعظم الهی؛ « عهد و عصر میزان » عین تجربۀ ،« انتظار و آمادگی » . فرض میکند
بیآنکه هجمۀ بلا و سیل خصم لحظهاي تردید در تسلیم ایجاد کند. شاید حسب همین پیشنیاز است که ما را متذکر استمرار در
را به بار میآورد. این تسلیم « تسلیم محض » میوة ،« قول و فعل » انعقاد عهد در هر صبحگاه ساختهاند. ظهور تمام قد عهد قلبی در
امام مبین را سبب میشود. اعمال ولایت به نحو تام و اتم، سبب انهدام « ولایت » محض آدمی است که میدان فراخ و مجال ظهور
ابنیۀ شرك و نفاق، و باعث اضمحلال و سقوط همۀ مظاهر طاغوت از عرصۀ وساحت حیات مادي و فرهنگی انسان میشود.
بودند همۀ مجال را براي « عهد با ولی » واسپسن عذیر، جفاي اشباح الرجال و نامردي آنان که در صحنۀ فراخ غدیر حاضر و ناظر
اعمال ولایت امام معصوم(ع)، از بین برد و بر خلق عالم طی دهها قرن آن آمد که خواندهایم و اینک نیز در پی آن در اقصا نقاط
چند منزل « عهد میزان » عالم شاهد و ناظریم اینک باید از خود پرسید بر کدامین عهد مؤمن و در کدامین خوي مسقریم؟ ما را تا
؛ فاصله است؟ خدا بر آشکار و نهان جملۀ خلایق آگاه است. والسلام پینوشت: 1. کلینی، محمدبن یعقوب، کافی، ج 8، ص 362
. 2. مجلسی، همان، ج 39 ، ص 248 . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 14 ، ص 497
شعر
آیههاي شکوه سیل توحیدیان محرم راز از صفا سوي دشت جاري شد خاك سوزان سرزمین حجاز در قدمهایشان بهاري شد رفته
بودند خسته و غمگین نفس مروه شستشوشان داد رفته بودند تشنه و تبدار زمزم عاطفه سبوشان داد گرچه کوبیدهاند هروله را باز هم
آهوان این دشتند آسمانیتر از پرنده، رها سبز و روشن ز کعبه برگشتند ملتهب در کنار یک برکه روح تاریخ پیر منتظر است دست
خورشید تا نهد در دست آسمان در غدیر منتظر است بر سر آسمانی آن ظهر آیههاي شکوه نازل شد مژده دادند آیههاي شکوه دین
احمد تمام و کامل شد 1 پینوشت: 1. بیعت با خورشید، ص 94 . براي غذیر یک برکه است و همهمۀ رودها در او آواز رودهاي
جهان، یک صدا در او چشمی گشوده است زمین، رو به آسمان هفت انعکاس آینههاي خدا در او چون مریم است، تشنه به صحرا
در او در خلوتی غریبتر از « قالوا بلی » نهاده سر باشد جنین واقعۀ کربلا در او صحرا دهان گشوده به تأیید آفتاب تأویل محض آیۀ
غربتت علی تصویري از حقیقت یک ماجرا در او یک ماجرا که هم غزل و هم حماسه است هم ابتدا در اوست و هم انتها در او قابی
به رنگ نقرهاي از جنس آسمان یک عکس، از پیامبر و مرتضی در او فرشی شد از ستاره و گسترده شد به دشت تا ماه و آفتاب،
نهادند، پا در او ختم تمام معجزههاي نبوّت است افکنده است حضرت موسی عصا در او اي نقطۀ تلاقی دریا و آسمان اي جان
آخرین قدم انبیا در او روشنترین دلیل ولایت غدیر بود تنها گذاشتند علی را چرا در او؟ محمد سعید میرزائی برکۀ سرشار هدایت
عید غذیر است و جهان در سرور کون و مکان غرق نشاط است و نور بانگ طربخوانی کرّوبیان سوي زمین میرسد از آسمان شیعه
کند فخر بر اهل زمین زانکه بود در صف اهل یقیین اهل یقینی که مرامش ولاست در نظرش آل علی مقتداست اي شرف اهل
ولایت، غدیر! برکۀ سرشار هدایت، غدیر! آب حیاتی که سکندر نیافت آن تویی و سوي تو باید شتافت زمزم و کوثر ز تو کی
بهترند؟ آبروي خویش ز تو میخرند خلقت گیتی چو خدا مینمود منع آن از رشحات تو بود این که کند زنده همه چیز آب ز آب
صفحه 9 از 59
غدیر است، نه از هر سراب از ازل این برکه به جا بوده است آینۀ لطف خدا بوده است بر لب این برکۀ باغ بهشت دست ملایک گل
آدم سرشت برکه نه، بل قلزم آب حیات بر لب آن کشتی اهل نجات بر لب این برکه وضو کرد عشق آبروي خویش از او کرد عشق
قطرهاي از آن که ز دستش گریخت خون شهیدان شد و بر خاك ریخت حرمت این برکه ندانست کس جز نبی و نایب ایشان و
. بس آوخ اگر معرفتی خلق داشت کی به خود این برکه فرو میگذاشت 1 پینوشت: 1. بیعت با خورشید، ص 98
اعلام ولایت و دلواپسیهاي غدیر
گفتوگو با دکتر اصغر قائدان اشاره: حیات ائمۀ علیهمالسلام در مقاطع مختلف زمانی به فراخور شرایط و اوضاع فراز و فرواهایی
داشته که براي بیینندگان نوعی تفاوت در رفتار را به نمایش گذاشته است. یکی از مقاطع تاریخی زندگانی امیرالمؤمنین(ع) که در
منابع تاریخی کمتر به آن پرداخته شده، بازة زمانی میان رحلت پیامبر اکرم(ص) و آغاز حکومت آن حضرت است. براي اولین بار
اثري محققانه در این باره تکلیف کرد که بهانهاي شد تابه مناسبت فرضیه ایام عید سعید غدیر خم گفت و « دکتر اصغر قائدان »
گویی با همین موضوع با ایشان انجام دهیم، امید که مقبول طبع شما قرار گیرد. در ابتداي گفتوگو اشارهاي به اصل واقعۀ غدیر و
اینکه چرا پیامبر اکرم(ص) این زمان و مکان را براي اعلام ولایت امیرمؤمنان(ع) انتخاب کردند، داشته باشید. در پاسخ به این
یک شاهراه، بوده « غدیر خم » سئوال، مطالب زیادي بیان شده و صحبت مشهور و مألوف در این رابطه این است که میگویند منطقۀ
و کسانی که از حج برمیگشته و قصد داشتهاند هر کدام به مناطق سکونت خود در شام و عراق و ... بروند، همه در اینجا از هم
میروید، در سمت « جحفه » جدا میشدند. دربارة موقعیت جغرافیایی غدیرخم باید متذکر شوم شما وقتی از سمت مکّه یا مدینه به
و « تهامه » شرق شما دریاي سرخ است. مسیر از مدینه به سمت جنوب شرقی و از مکه به سمت شمال غربی است. جحفه جزء
نزدیک دریاي سرخ است. غدیر در چند کیلومتري جحفه است. جحفه منطقهاي است که حاجیان مصري و آفریقایی و یا آنها که
از شمال میآیند و همچنین حاجیانی که امروزه از ایران به حج میروند میتوانند در آنجا محرِم شوند. به عبارت دیگر یکی از
اماکن اِحرام است و حدود حرم از آنجا شروع میشود، و در مسیر بازگشت هم باز از همین جا میتوانند از هم جدا بشوند و از
به معناي برکه « غدیر » . احرام بیرون بیایند. بعد از جحفه در منطقهاي که غدیر خم در آن قرار دارد فقط خود غدیراهمیت دارد
به معناي جایی که آب در آن جمع میشود و نمیماند؛ مثل باتلاق. در آن زمان بود که وقتی میخواستند دعاي بد یا « خُم » است و
نفرین بکنند از خم به عنوان باتلاقگاه یاد میکردند. مثلًا پیامبر اکرم(ص) زمانی میفرمودند: خدایا بیماريهاي مدینه را در خم
بریز. به عبارت دیگر اینجا یک منطقه بدي بوده که هم باتلاق بوده و هم بد آب و هوا. طبیعی است که انتخاب چنین جایی از
ناحیۀ پیامبر (ص)، ناشی از اهمیت حادثه است. که حتی در جایی که بدترین جاها به شمار میآید چارهاي جز ابلاغ این رسالت
نیست. حال چه انتخاب اینجا با خداوند متعال بوده و چه خود پیامبر(ص) فرقی نمیکند. زمان حج هم موقعیتی بوده که بیشتر مردم
در شبه جزیره حضور دارند و هیچ اجتماعی با شکوهتر از آن وجود ندارد. بنابراین بهترین موقعیت براي این امر بوده و نشان میدهد
همان طور که رسالت ایشان جهانی بوده، ولایت را هم به شکل جهانی در نظر گرفتهاند. به نظر بنده با انتخاب این موقعیت، ایشان
میخواستهاند اعلام کنند که این دو از حیث جهان شمولی هیچ فرقی با هم ندارند. بر خلاف نظر برخی که گمان میکنند امامت
مختصّ شیعه است (هر چند اصول، باورها و کلام مربوط به این موضوع متعلق به شیعه است) ولی این امر به همۀ مردم جهان
اختصاص دارد. واقعۀ غدیر چه جایگاهی در منابع و مستندات روایی شیعه و سنی دارد، آیا در منابع سنی هم با این واقعه به عنوان
یک رویداد قطعی تاریخی برخورد شده است؟ چون این واقعه جایگاه ممتازي در تاریخ اسلام دارد، بحمدالله متون حدیثی، روایی
و تاریخی فراوان است و میراث تمدن اسلامی در این موضوع از باروري خاصی برخوردار است. البته این موضوع را بیشتر
ارادتمندان اهل بیت(ع) بارور کردند. ولی در عین حال، اهل سنت هم تمایلاتی به حفظ یا احیاي این اثر داشتهاند. از آنجا که
صفحه 10 از 59
بحث ولایت امام علی(ع) متعلق به شیعه است و جزء اصلی تفکرات، کلام و منطق تشیع به شمار میآید، مورخان و محدثان
کارهاي زیادي دربارة واقعۀ غدیر انجام دادهاند و با تلاشهاي بسیار میراث ارزشمندي را به جا گذاشتهاند. پاسخ کافی و وافی به
این پرسش را در کتاب ارزشمند الغدیر میتوان دید. چون الغدیر مجموعهاي است از آثار ملکوتی که در این رابطه نوشته شده، و
مرحوم علامه امینی(ره) بحمدالله موفق شدند متون حدیثی شیعه و اهل سنت را گردآوري کنند و منبع عظیم و قابل توجهی را فراهم
والله » : آورند. پیامبر اکرم(ص) چه بیمها و نگرانیهایی از اعلام صریح ولایت امیرمؤمنان(ع) داشتند که خداوند به ایشان فرمود
چنین تعبیري از این آیه مخصوص مفسران شیعه است. در بیان آنها آمده که پیامبر(ص) از ابلاغ ولایت بیم ؟« یعصمک من الناس
داشتند و میترسیدند که مردم بپذیرند. صحبتهاي اهل سنت هم جاي بحث و نقد دارد که فرصت دیگري میطلبد.در مجموع به
نظر میرسید که امامت امام علی(ع) بدون مخالفت نبود. در دوران حیات پیامبر(ص) هم مخالفتهایی با ایشان میشد و
اعتراضهایی به سیرة ایشان و به خصوص عدالت آن حضرت میشد. مثال مشهور آن ماجراي استفاده از بردههاي یمنی است؛ امام
علی(ع) وقتی به سریۀ یمن رفتند و در ضمن آن غنائمی گرفتند که لباسهاي گران قیمتی بود که به برد یمانی شهرت دارند،
همراهان حضرت آنها را بین خودشان تقسیم کردند، بدون آن که از ایشان اجازهاي گرفته باشند. وقتی حضرت فهمیدند دستور
دادند چون اینها متعلق به همۀ مسلمانان است باید آنها را از تنتان بیرون بیاورید و همه را لخت و برهنه کردند. چنین عدالتی براي
مردمی که در عصر جاهلیت رشد کرده و با غنیمت زندگیشان را میگذراندند، در چنین فضایی با تبعیض نژادي و روحیات
جاهلی خو کرده بودند، نامأنوس بود. جریان به نحوي بود که پیامبر(ص) در غزوة حنین بسیاري از غنائم را به آنهایی بخشید که
طمع به غنیمت دارند و از این راه دلشان را میتوان به دست آورد. امام علی(ع) در جایگاه وصی با اهل قبله روبهرو بودند، و
پیامبر(ص) با مشرکان. براي همین در جنگ جمل اجازة غنیمت گرفتن ندادند، و گفتند از مسلمان نمیتوان غنیمت گرفت. با
عدالتی که امام(ع) در همان دوران از خودشان نشان داده بودند، طبیعی بود مردم با جانشینی ایشان مخالف باشند و پیامبر(ص) از
این جریان نگران بودند. شاید ایشان در ابلاغ مردد نبودهاند و تردیدشان در نحوة ابلاغ این پیام بوده است و خداوند فرموده که
نگران نباش و خداوند تو را حفظ میکند. پیامبر(ص) که از جانشان نمیترسیدند تا ما بیاییم این طور تفسیر کنیم که جریانی بوده
که براي پیامبر(ص) خطر جانی داشتهاند. پیامبر(ص) از عاقبت این جریان نگران بودهاند که مردم با آن چه برخوردي خواهند
داشت. چرا با وجود اینکه در زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) بیش از دو ماه از واقعۀ غدیر و اعلام ولایت امیر مؤمنان(ع)
نمیگذشت، جامعۀ اسلامی به راحتی امام علی(ع) را به فراموشی سپرد و هر یک از مهاجران و انصار طریقی را در انتخاب خلیفۀ
پس از رسول خدا(ص) برگزیدند؟ نمیتوان گفت آنها را فراموش کردند، چون فاصلۀ زمانی خیلی کم بود. بسیاري از صحابه که
در سقیفه حضور داشتند، در غدیر بودند و بحث وصایت و ولایت امام(ع) را دیدند، شنیدند و با بیعت کردنشان بر آن صحه
نویسندة « زبیربن بکار » . گذاشتند. خیلیها آن را در ذهن داشتند. در سقیفه، مواردي را داریم که صحابه از این جریان یاد کردهاند
صراحتاً به پدرش اعتراض میکند که مگر تو در روز غدیر حضور « قیس بن سعدبن عباده » کتاب اخبارالموفقیات اشاره میکند که
نداشتی که پیامبر(ص) امام علی(ع) را به جانشینی خود انتخاب کردند، پس چطور الآن دنبال جانشینی خودت هستی؟ من تو را عاق
میکنم و تا زنده هستم به خدا سوگند با تو صحبت نمیکنم، و بعد از آن واقعاً پدرش را رها میکند، همانطور که به طور مرسوم
وقتی یک نفر فرزندش را عاق میکند او پدرش را کنار میگذارد. این نشان میدهد خیلیها این مطلب را هنوز در خاطر دارند
ولی فراموش نکنیم، قدرت خیلی مهم است؛ قدرت سیاسی و تکیه زدن بر مسند و حکومت و رسیدن به آمال و آرزوهاي جناحهاي
و « تمیمبن مره » سرخورده در دوران پیامبر(ص) که در درجات پایینتري نسبت به بنیهاشم قرار گرفته بودند، مخصوصاً خاندان
چیزي بود که اینها دنبال احیا و به دست آوردن آن بودند. طبیعی است که با داشتن چنین هدف و مقصدي آنها « عديبن کعب »
حرفهایی را قبلًا شنیده بودند نشنیده بگیرند، خودشان را به فراموشی بزنند و بعدها تعبیر کنند که اصلًا پیامبر(ص) چنین نظري
صفحه 11 از 59
نداشتند که ما ولایت حضرت علی(ع) را بپذیریم و مدّ نظرشان دوستی و محبت او بوده است. به نظر من، قدرت مسئلهاي است که
موجود در شبهجزیره، همیشه بر سر قدرت با هم رقابت « قحطانی » و « عدنانی » خطّ بطلان به همه چیز میکشد، مخصوصاً جناحهاي
داشتند. به محض اینکه پیامبر(ص) از دنیا رفتند، بهترین موقعیت را براي احیاي کینهها و رقابتهاي گذشته پیدا کردند. آنها از
بنیهاشم کینه و کدورت داشتند. نمیخواستند بنیهاشم افتخار نبوت و امامت را به طور متوالی از آن خود کند. چرا امام علی(ع)
در احتجاجهایی که با مدعیان خلافت دارند، کمتر به واقعۀ غدیر استناد فرمودند؟ من هم نمونهاي در این رابطه ندیدهام. این
موضوع چند علت میتواند داشته باشد. که یکی از آنها این است که شاید آن حضرت مطالبی را فرموده بودند ولی متون و
مورخان آن را حذف کرده باشند و یا اصلًا به آن نپرداخته باشند. مدّ نظر داشته باشیم که تاریخ نویسی ما تا دو سده به طور کامل
گرایشهاي « بلاذري » و « یعقوبی » در دست مخالفان اهل بیت(ع)، یعنی بنیامیه و بنیعباس بوده است. اگر موارد معدودي هم مثل
شیعی داشتهاند، اینها در خدمت عباسیان بودهاند و طبیعتاً نمیتوانستهاند همۀ مطالب را بیان کنند. احتمال دیگري که میتوان براي
این موضوع بیان کرد این است که شاید براي حضرت علی(ع) مهمتر از هر مسئلۀ دیگري، اقبال و توجه عمومی مردم بوده است.
امام علی(ع) به شرایط نگاه میکردهاند و شاید ایشان صلاح نمیدیدند که خیلی مصرّانه روي بعضی مسائل دست بگذارند. اگر
میخواستند به طور مرتب بحث غدیر، سبقت خودشان در اسلام به نسبت بقیه، دامادي پیامبر(ص) و ... را مطرح کنند، و بیش از
آنچه که ما امروز میبینیم به آن میپرداختند، شاید برخی تهمتهاي دیگري به ایشان میزدند که ایشان دنبال قدرت هستند و
میخواهند منافع را به سمت خودشان جلب کنند، یا مثلًا حضرت علی(ع) براي رسیدن به قدرت میخواهد به هر چیزي متوسل
بشود. امام علی(ع) هم در مقابل، خودشان سراغ مردم و قدرت نرفتند و گذاشتند آنها خودشان به سراغ ایشان بیایند و شرایط که
براي چنین موضوعی فراهم شد تا مقبولیت عمومی به ایشان نشان ندادند، آن را نپذیرفتند و بعد هم با تشبیه آن به عطسۀ بز و کفش
وصله خوردةشان، بر بیتوجهی و بیمیلی خود نسبت به این موضوع تأکید ورزیدند. شاید اگر ما در شرایط ایشان بودیم، براي
رسیدن به قدرت به هر چیزي متوسل میشدیم و حتی اگر روایت و حدیث و واقعهاي هم وجود نداشت خودمان آن را میساختیم،
و از آن به نفع خودمان بهرهبرداري میکردیم. ولی در عین حال این موضوع روزي باید روشن شود و شاید خودشان باید دلیل این
امر را براي ما تبیین کنند. نکتۀ آخري که در این رابطه باید عرض کنم این است که تنها موردي که نقل شده آن حضرت به غدیر
تمسک جستهاند. طبیعتاً اگر حضرت بر آن اصرار « مولا » است که در آنجا، حداکثر به عنوان « رحبه » استناد فرمودهاند در
میورزیدند آنچه الان میگویند، آن زمان هم میشد گفت و به راحتی مولا را به دوستی و محبت تفسیر میکنند. چرا امام علی(ع)
حتی با وجود درخواستهاي حضرت زهرا(س) براي احقاق حقّ خود به اقدامات جديتر دست نزدند؟ در پاسخ به پرسش قبلی هم
اشاره کردم که حضرت علی(ع) به شرایط توجه داشتند. وقتی ایشان میبینند که جامعه آمادگی پذیرش خلافت ایشان را ندارد،
پیش آمده بود « بحران ردّه » طبیعی است که اقدام جدي و پیگیري مدام نداشته باشند. آن دوره یک مقطع حساس بوده از طرفی
وعدهاي از دین برگشته بودند، از طرف دیگر رومیان از منطقۀ شمال آمادة حمله به داخل سرزمین اسلامی بودند و در کنار همۀ
اینها عدهاي یک نفر را پذیرفتهاند و با او بیعت کردهاند و در چنین شرایطی امام(ع) اصلًا صلاح نمیبینند که یک بحران داخلی
هم به وجود بیاورند. امام(ع) در نهجالبلاغه اشاره میکنند که دیدم عدهاي از دین برگشتهاند، رومیان هم که سرزمینهاي اسلامی
را تهدید میکنند و علاوه بر آن دیدم از آن گوسفندي که ما شیرش را دوشیدهایم اگر بخواهیم با آن برخوردي بکنیم مثل این
است که به ظرف شیر لگد زده و آن را واژگون کرده باشیم. این بیان به خوبی نشان میدهد که مصلحت برتر دین، سکوت را
اقتضا میکرده است. شما فکر کنید اگر امام پافشاري میکردند و دست به اقدامات مسلحانه میزدند خیلیها هم به ایشان چنین
پیشنهادي دادند؛ ابوسفیان گفت، اگر تو بیایی من با تو بیعت میکنم و مدینه را از سواران پر میسازم، عباس هم به نحو دیگري
همین پیشنهاد را مطرح میکند ولی امام علی(ع) زیر بار نمیروند و نمیخواهند اتحاد مختصري که الان وجود دارد از بین برود.
صفحه 12 از 59
امام(ع) منتظر بهبود شرایط بودند تا متهم به قدرت طلبی و دنیا گرایی نشوند. لطفاً دربارة ماجراي ردّه بیشتر توضیح بدهید. همان
طور که میدانید در مدتی کمتر از یک هفته پس از رحلت پیامبر(ص) بحث رده پیش آمد. مرتدان برخلاف نگاه یک سویۀ
مورخان اهل سنت سه دسته بودهاند: یک دسته از آنها از دین برگشته بودند. اینها همان فرصت طلبان بیدین عرب بودند. اسلام
آوردن اینها به جهت حکومت اسلام بر مناطق آنان و ناتوانی در مقابله با سپاه اسلام بود. اسلام سطحی را بدون هیچ عملی پذیرفته
بودند. پیامبر(ص) که از دنیا رفتند، اینها گفتند پیامبر و هر چه با خودش آورده بود، همهاش رفت و تمام شد و ما به آن عروبت،
بادیهنشینی و چپاولهاي خودمان برمیگردیم. چون زکات را باج میدانستند از پرداخت آن امتناع میورزیدند. دستۀ دوم کسانی
می گوییم. اینها نه تنها دین نداشتند بلکه دنبال تأسیس یک دین جدید بودند. « متنبّیان » بودند که ادعاي نبوت کردند و به آنان
در زمان حیات پیامبر(ص) چنین ادعایی را داشتند که اولی در همان ایام کشته شد و دومی هم پس از « طلیحه » و « اسود انسی »
رحلت پیامبر(ص). دو نفر دیگر هم پس از رحلت پیامبر(ص) ادعاي خود را مطرح کردند و چون جایگاه ادبی خوبی در شعر و نحو
و ... داشتند، از این فرصت استفاده کردند، و با سرودن اشعار مدعی قرآن آوردن شدند. بعضی هم جادوگري میکردند تا مردم را
مسحور خودشان بکنند. دستۀ سوم کسانی بودند که مسلمان بودند و به یک مسئله اعتراض داشتند و آن هم خلافت که خلیفه باید
یا برخی قبایل دیگر را نگاه کنید اکثراً به بحث نصّ « قبیلۀ کنده » انتخاب میشد و شایستگی خلافت را داشته باشد. اگر شما اشعار
اشاره میکنند و اسم امام علی(ع) را میآورند که منصوص خداوند است و در غدیر به چنین جایگاهی منصوب شدهاند. اینها به
این نوع انتخاب معترض بودند و به حضرت علی(ع) نظر داشتند و میگفتند اگر اینها همان را که سید بطحا(ص) برگزیده بوده
انتخاب میکردند ما به او زکات میدادیم. مانعان زکات دو دسته بودند؛ یک دسته که آن را باج میدانستند و اینها همان مرتدان
دستۀ اول بودند و با آنها کار نداریم، و دستۀ دوم آنهایی بودند که خلیفه را مشروع نمیدانستند، و به او زکات نمیدادند. و در
اعتراضهایشان دقیقاً نام حضرت علی(ع) را میبردند. ولی به هر حال براي حاکمیت فرقی نمیکرد و به همۀ اینها به عنوان مرتدان
مینگریست و با همهشان به یک شکل برخورد میکرد. البته ابوبکر به شدت آنها را سرکوب کرد و عمر چندان با این شدت
برخورد موافق نبود و میگفت اینها فقط زکات نمیدهند و الا نماز میخوانند ابوبکر هم در جواب میگفت اگر به اندازة بند
شتري زکات را به من ندهند گردنشان را میزنم. مورخان هم همسو با حاکمیت، همۀ اینها را با یک چوب راندند و جنگ با
آنها را یک جنگ مشروع نشان دادند. برخورد مهاجران و انصار، با اعلام خلافت ابوبکر چه بود؟ از همان سقیفه با این انتخاب
مخالفت شد و اختلافات و دستهبنديهاي زیادي پدید آمد و اصلًا روي این شخصیت نظر نداشتند. در داخل مدینه هم وضع به
همین منوال بود. کانون مخالفان در منزل حضرت فاطمه(س) شکل گرفت. نام هفده نفر از کسانی که در آنجا متحصن شده
بودند، در تواریخ ثبت شده است، قبایل یمنی در خارج مدینه هم اصلًا این موضوع را نپذیرفتند چون گرایش علوي داشتند و به
دست امام علی(ع) مسلمان شده بودند و به واسطۀ آشنایی کامل با روحیات ایشان، آن حضرت را براي خلافت بسیار شایستهتر
میدانستند. یک سري از قبایل هم حامیان حاکمیت جدید بودند و نقش مؤثري در تثبیت حکومت ابوبکر داشتند. خلاصه اینکه
نظر واحد و یکسانی در این رابطه وجود نداشت. در ابتداي جریان، مخالفان این امر بسیار بیشتر از موافقان آن بودند. بزرگان
صحابه چه عکسالعملی در برابر جریان خلافت جدید داشتند؟ صحابه دو طیف داشتند. یک طیف آنها که از اول در کنار
انّ هذا و شیعته هم الفائزون؛ او و »: حضرت علی(ع) بودند و همیشه پیامبر(ص) از ایشان به شیعۀ علی(ع) یاد میکردند و میفرمودند
و یک عده هم دیگر شیعیان « ابوذر » و « سلمان » ،« مقداد » ،« عمار یاسر » : آنها مشخصاند چه کسانی هستند .« شیعیانش رستگارانند
سیاسی بودند و امثال زبیر و طلحه سیاسی کار بودند. در آن دوران پایشان هیچ جا نلنگید ولی بعدها چنین معضلی فراوان از آنها
دیده شد. حساب اینها باید از شیعیان واقعی امام جدا شود. دستۀ سوم کسانی بودند که از اول ارادت چندانی به حضرت علی(ع)
و دیگران. مخالفان خلافت ابوبکر دو دسته بودند: « ابوبکر » ،« عثمان » ،« سعدبن ابی وقاص » ،« عبدالرحمن بن عوف » نداشتند، مثل
صفحه 13 از 59
شیعیان واقعی و شیعیان سیاسی؛ که شیعیان سیاسی بعدها در دورة خلافت حضرت علی(ع) به دنبال منافع خود بودند. در آن ایام
به حکومت برسند و براي همین « تمیم بن مره » چون نوعی جنگ و رقابت قبیلهاي پیش آمده بود، آنها دوست نداشتند قبیلهاي مثل
سراغ امام علی(ع) که از بنیهاشم بودند، آمدند. خیلیها این جانشینی را نپذیرفتند و خیلیها هم این خلافت را پذیرفتند. واقعۀ
حمله به خانۀ امیرالمؤمنین(ع) براي گرفتن بیعت و حوادث ناگواري که در ضمن آن نقل شده چه جایگاهی در متون روایی سنیّان
دارد؟ اصل این مطلب در متون منصفان اهل سنت نقل شده و منابع و متون شیعی آن را پروراندهاند. آنگونه که در منابع قدیمی
اهل سنت به این موضوع پرداخته شده، در متون قدیمی خودمان این موضوع را نمیتوانیم پیدا کنیم. برخورد حضرت علی(ع) و
نحوة ارتباط ایشان با خلفا پس از این ماجراها چگونه بود؟ با توضیحاتی که پیش از این آمد، حضرت به نحوي پس از سقیفه این
جریان را پذیرفتند و اعتراضی نکردند. تا زمانی که حضرت فاطمه(س) زنده بودند، حضرت علی(ع) از خانه بیرون نیامدند. در این
مدت کوتاه شش ماهه به بیان مورخان شیعه و 75 روز به نظر محدثان شیعه، امام علی(ع) کاملاً منزوي و در خانه به جمعآوري
قرآن مشغول بودند. بعد از این قضایا مرحلۀ دوم شروع میشود و ایشان به صحنه میآیند. ما معتقدیم ایشان بر جامعه، ولایت
داشتند، حتی اگر مردم این ولایت را نپذیرفته باشند و ایشان به دارالخلافه گام ننهاده باشند. امام(ع) هادي در جامعه و حجت
خداوند است و باید مردم را هدایت کنند و نمیتوانند نسبت به حوادثی که در اطرافشان میگذرد بیتفاوت باشند. امام نمیخواهند
سرنوشت این جامعه دچار انحراف بشود و به طور ضمنی نوعی اظهارنظر میکردند، که درعین حال که تأیید حاکمیت نبود از
انحرافات جلوگیري کنند. در جنگها امام(ع)، با روي باز نظر مشورتی میدادند. مثلاً در فتح بیتالمقدس حضرت به عمر
میفرمایند که خودت شخصاً برو با آنها صلح نامه را منعقد کن. آنها وقتی خلیفه را ببینند، با اطمینان خاطر صلح را میپذیرند. یا
در جنگ با شامیان به ابوبکر توصیه میکنند یک نفر دیگر با سپاهیان راهی کن و خود نرو. اگر تو کشته شوي مثل این است که
شیرازة امور از هم بپاشد. تو مثل محور آسیاب باش که مردم پیرامون تو بچرخند. این محور نباید به هیچ وجه آسیب ببیند. در
صورتی که اگر ما بودیم چنین اظهار نظر نمیکردیم. امام میخواستند این دین نو، حفظ شود و توسعه پیدا کند، به همین جهت از
همۀ مسئولیتهاي امامت خویش کناره نگرفتند. علاوه بر همۀ اینها حضرت در صحنه حضور فعّالی داشتند و به تربیت یاران و
صحابه فداکار براي خود پرداختند و براي آینده زمینهسازي کردند. حضرت(ع) خلفا را خیلی ارشاد و راهنمایی میکردند و آنقدر
.« اگر علی نبود، عمر هلاك میشد » و یا « قاضیترین فرد مدینه علی است » : مشکلات قضایی را برطرف میکردند که عمر میگفت
حضرت در عین سکوت و حاشیهنشینی، پویا و فعال بودند. یکی از کارهاي خیلی مهم حضرت(ع) تربیت کادر مجرب براي
« حذیفه » حکومت بود. امام علی(ع) اجازده دادند در حکومتی که براي آن هیچ مشروعیتی قائل نبودند، سلمان و عمار و مقداد و
فتح کرد. اگر شمشیر مالک بعدها در حمایت حضرت « مالکاشتر » میشود. آذربایجان را « مدائن » حضور پیدا کنند. سلمان، حاکم
علی(ع) به کار میرود، تجربهاش را در دورة قبل کسب کرده است. امام(ع) پس از به حکومت رسیدن از همین افراد براي چیدن
کادر خود استفاده میکند. اینها همه از انصار بودند، همان کسانی که حق و حقوقشان در دولت گذشته پایمال شد، هر چند در
سقیفه به آنها قول دادند که وزیر حاکمیت باشند. برعکس، وقتی امام علی(ع) به حکومت رسیدند، تمام کسانی را که سر کار
گماشتند همه از انصار بودند و خودشان آنها را مجرّب کرده بودند. در بحث فتوحات، حکومت، مالیات و خراج و هر چه حساب
کنید حضرت به آنها اجازه دادند که یارانشان با حکومت همکاري کنند تا براي دورة خلافت خود یک کادر مجرب و توانا داشته
باشند.
ولایت مولا
در بیان قرآن کریم، اولًا و بالذات، از آن مقام مقدس حضرت احدیت « ولایت » ( سخنرانی منتشر نشدهاي از مرحوم علامه امینی(ره
صفحه 14 از 59
« لا إله الّا الله » است. خداوند متعال اولی به نفس همه مخلوقات است و تمام موجودات تسبیح گوي اویند. هرکس به زبان خودش
میگوید. ولایت مطلقهاي که در تعابیر مختلف قرآن کریم آمده، از آن بشري است که عالم در پرتو آن وجود مقدس آفریده شده،
و علت غایی همه موجودات، به شمار میآید. در هر ذره اي که در کون و مکان، و آسمانها و زمین آفریده شده، رشحات رحمت
وجود اقدس آن انسان کمال یافته میشود. وجودي که علت آفرینش همه انسانها, افلاك و املاك است و آسمانها و زمین در
« لولاك لما خلقت الأفلاك؛ اگر تو نبودي، افلاك را نمیآفریدیم » پرتو وجود او آفریده شدهاند. همو که خداوند او را به
مفتخر نمود. همان وجود مقدسی که «. خلقتک لأجلی و خلقت الخلق لک؛ تو را براي خودم و دیگر مخلوقات را براي تو آفریدم » و
وقتی ملائک آفریده شدند شناختش را با شناخت خداوند متعال عجین دیدند. حضرت آدم(ع) نیز وقتی در اولین لحظات پس از
خلقت، چشمانش را باز نمود اول چیزي که دید نور، آن وجود مقدس بود. این وجود مقدس اولی به نفس جمیع موجودات، و
ولایت او ولایت الله است. دوستی و ولایت او بر همه واجب است و مقرون به دوستی خدا. طاعت و بیعت او طاعت و بیعت
خداست. نه تنها شناخت او شناخت خداست که در ابتدا باید خداشناس بود تا بتوان نبیشناس شد. پس از طیّ این دو مرحله نیز
میتوان امام را شناخت: اللّهم عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّّّک؛ خدایا خودت را به من بشناسان، که اگر
خودت را به من نشناسانی، پیامبرت را نخواهم شناخت؛ اللّهم عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجتّک؛
خدایا رسولت را به من بشناسان که اگر رسولت را به من نشناسانی، حجتت را نخواهم شناخت؛ اللّهم عرّفنی حجتّک فإنّک إن لم
تعرّفنی حجتّک ضللت عن دینی. خدایا حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی، در دینم گمراه میشوم. بر این
اساس باید اول خدا و قدرت او, اراده, علم، جود, کرم, صفات جلال، جمال، همۀ صفات رحمت، عظمت, جود، جبروتش را
شناخت، و پس از آن به سراغ درك این معنا برویم که ولیّ مطلق ما پیامبر اکرم(ص) افضل رسل، کاملترین انسانها، خلق اول
و آینۀ جمال و کمال حضرت احدیت است. اگر بنا بود ما از طریق بشري به پیامبر و امام و خدا معرفت پیدا کنیم، محصول عملمان
عبث و بیهوده بود و اعتقاداتی خلاف واقع پیدا می کردیم. بشر قابلیت آن را ندارد که معیار و میزان امور شود. انسان همان
موجودي است که خداوند متعال خالق او در قرآنکریم از این آفریدهاش با عناوینی نظیر ظلوم، جهول، کنود، عنود، نادان،
مفسد، سفاك و خونریز، لجوج، و اهل مجادله و دعوا یاد کرده است. چنین موجودي به خودي خود نمیتواند درك کند که
ولایت امام، ولایت الله است و یاراي آن را ندارد که صفات، حرکات و سکنات او را درك کند. او نمیتواند بفهمد علم، قدرت،
اراده، جلالت و عظمت او به چه اندازه است، و نفسیات و ملکات او در چه حد و منزلتی است. اگر بشر بخواهد مبنا قرار بگیرد،
نتیجهاش همین شرایط آکنده از ظلم، تباهی، گمراهی و دهن کج کردن به امام(ع) میشود که میبینیم. اینها همهاش به خاطر این
است که ما براي خودمان اعتبار قائل شدهایم، خودمان را آدم فرض کردهایم، و روي خود تا این حد حساب کردهایم که من
هرچقدر میدانم امام هم باید همان قدر بداند و هر قدر که من آدمم امام هم باید همان قدر آدم باشد. براي همین است که اگر
امام در میان ما هم ظاهر بشود، او را نمیشناسیم . خیلی عجیب است باید اول خداي قادر داراي عظمت، جلال، کبریا، قدرت و... را
شناخت، صفاتش را خوب درك کرد، و بعد سراغ سفیرش رفت، که او فرستادهاي به سوي ماسوي الله دارد که به هیچ زمان و
مکانی محدود نمی شود . تمام انبیاي پیش از خود را استخلاف کرده است. باید براي خدا همچون سفیري فرض کرد که هم بر
اندام حکومت الهی راست آید و هم لکه ننگ و عار براي خداوند به حساب نیاید. ولایت خداوند، ولایتی مطلقه است که در تمام
موجودات جریان دارد . هیچ جنبنده و متحرك، نبات و جماد، و مخلوق و حتی ذرهاي از آفریدگان خداوند نیست که مشمول این
عنایت نباشد. تمام ملائک بر ولایت محمد و آل محمد(ص) مباهات می کنند. این ولایت و حکومت در مرتبه بعدي نامش نبوت و
گاه رسالت می شود. رسالت، نبوت و امامت، همه عین ولایتاند. تنها تفاوت میان رسول خدا(ص) و علی بن ابی طالب(ع) منصب
بالاتري است که رسول اکرم(ص) داشته اند. ایشان همیشه می فرمودند: علیٌ منیّ بمنزلۀ هارون من موسی إلّا أنّه لا نبیّ بعدي.
صفحه 15 از 59
[جایگاه] علی، نسبت به من نظیر [جایگاه] هارون نسبت به موسی است، جز آن که بعد از من پیامبري نخواهد بود. [هارون خلیفه و
وزیر موسی(ع) بود.] ایشان پیامبر و علی(ع) هر دو ولیّ مطلق خدا بوده اند و اولی به نفس مخلوقات. با این حال علی بن ابی
طالب(ع) نسبت به مقام بالاتر رسول خدا(ص) در برابر ایشان اظهار خضوع می کردند. روایات زیادي در کافی و غیر آن داریم که
است. محدّث به کسی میگویند که ملک با او حرف می « مُحدَّث » گفتهاند، غیر از رسول و نبی که به آنها وحی میشود، امام هم
زند و او ملک را نمی بیند. ملک مطلب را در گوش محدث بیان میکند، و یا آن را به قلب او القا میکند. دوازده امام ما (ع) و
حضرت فاطمه صدیقه، اُم الائمۀ النجباء أم أبیها صلوات الله علیها و علی ابیها و بعلها و بنیها این صفت را داشتند و هیچ کس جز
ایشان چنین مقامی نداشته است. این تعبیر را به خصوص در زیارات حضرت زهرا(س) میتوانید ببینید. جمعی از برادران اهل سنت
سید » , در الوصیّه « موسی جارالله » . معاصر ما با استناد به این روایات آمدهاند هو کردهاند که شیعیان قائلند به ائمۀ آنها وحی میشود
در فجر الاسلام و در الصراع و برخی دیگر آمدهاند با این مطالب داد سخن دادهاند « احمد امین » در السنۀ و الشیعۀ و « محمود عبوسی
که این مکتب, مکتب کفر و ضلال است. آخر وفتی پیامبر ما پیامبر آخرالزمان بوده، نباید به کس دیگري پس از او وحی شود. ما
جواب مفصلی به این مطالب در جلد پنجم الغدیر دادهایم. امروزه حرفهاي دور از انصاف زیادي دربارة تشیع، در خارج مرزها
مینویسند و میگویند. حدود هشتاد درصد از این کتابهایی را که دربارة ائمه ما نوشتهاند، باید به دریا ریخت. این دست
اعتراضات ناشی از بیسوادي و جهل نویسندگان آنهاست. گمان میکنند ما این مطالب را از خودمان میگوییم آنها اگر سراغ
در صحیح بخاري و مسلم و دیگر منابع، از رسول اکرم(ص) « عبدالله بن عباس » منابع اصلی خودشان میرفتند، میدیدند از طریق
و محدث را دقیقاً همان « هر پیامبري بعد از خودش از امتش امام و خلیفهاي دارد که محدث است » ، روایت کردهاند که فرمودند
طور شرح دادهاند که در منابع ماست و ما میگوییم؛ یعنی شخصی که ملک با او حرف میزند یا مطلب را به قلبش القا می کند و
« عمر بن خطاب » ، او ملک را نمیبیند. آنگاه ادامه میدهد که اگر بنا باشد در امت اسلام هم پس از من ( پیامبر) یک نفر باشد
است. پس آنها هم قائلند که محدث با ملک در ارتباط است ولی بعد باید حرفهایی که محدث به ملک نسبت میدهد با ترازوي
قرآن و سنت سنجید. البته اگر این ترازو به میان آید، راحت میتوان حرف زدن یا حرف نزدن با ملک را فهمید. به عبارت دیگر
مفهوم محدّث، یک مفهوم اسلامی است، و نه مذهبی؛ تنها اختلاف در مصداق است. خدا و نیز به حقّ جگر سوختۀ حضرت
زهرا(س) به همۀ ما عقلی عنایت بفرماید که بفهمیم مسیرمان کجاست، چه میکنیم، باید کجا برویم، چه بگوییم و چطور حرف
بزنیم. چه چیز را باید یاد بگیریم و پشت سر چه کسی راه بیفتیم و اقتضائات مسیري که باید در آن قرار داشته باشیم چیست. پنجاه
ولی وقتی یقه هرکدام از آنها را « هو یا علی » سال و هفتاد سال از عمر ما میگذرد ولی همچنان بیسوادیم. هی میگوید
میگیري هیچ چیز از امامت نمیداند. تعارف که با هم نداریم هیچ نمیداند. فقط یک سري رسم و رسوم و آدابی دارند که باید
رعایت کنند؛ همین و بس. امام محدّث و حامل علم و صفات، و جمال و کمال خداست. از هر طرف به او نگاه کنی در او صفات
خدا را متجلی میبینی. هم حامل آن است و هم همانند آینهاي پاك، صاف و عاري از هر کدورتی در نهایت وضوح و شفافیت آن
را نشان میدهد. امام، آینۀ تمامنما و بدلنماي کمال و جلال خداست. اگر در زیارتها مرور کنید در مییابید امام خازن علم
خداست. اهل سنت زیاد از پیامبر(ص) روایت کردهاند که: أنا مدینۀ العلم و علیٌ بابها؛ أنا دارالحکمۀ و علیٌ بابها؛ أنا میزان الحکمۀ
و علیٌ لسانها؛ من شهر علمام و علی درِ آن است. من خانۀ حکمتام و علی درِ آن است. من ترازوي حکمتام و علی زبان آن
است. متأسفانه هنوز هم جعفر بن محمد(ع) مظلوم است و اگر بخواهیم از ایشان مطلبی را نقل کنیم متهم میشویم. از علی بن ابی
هرکس میخواهد درباره آسمانها و زمین چیزي بداند از من سوال کند والله علی به راههاي » : طالب(ع) نقل میکنیم که فرمودند
ایشان این مطلب را در جمعی فرمودند که مخاطبان و پامنبريهایشان مترصد این بودند که .« آسمان از راههاي زمین آشناتر است
بتوانند از ایشان ایراد بگیرند ولی هیچ کدام نتوانستند. علی(ع) آیات نازل شده در شب و روز، و سفر حضر را از هم تمیز می داد و
صفحه 16 از 59
می دانست هر آیهاي کی و کجا نازل شده است. والله، علی را اگر بالاي منبري بگذارند با اهل تورات، با تورات و با اهل انجیل با
انجیل حکم خواهد کرد. علوم اولین و آخرین همه در نزد علی است. تو خودت را شیعه میدانی؟ ایشان مخزن علم الهی و معدن
حکمت اوست. آن وقت تو به خودت نگاه میکنی و میپرسی آیا امام این را می داند یا نه؟! خیلی عجیب است. هم میخوانی هم
دعوا میکنی؛ هم به امام(ع) عرض عقیده می کنی هم اشکال می گیري؟ هم معترفی هم معترض، و هم منکري و هم معترض؟
یکی از بزرگان عامه است که مرد فوق العاده و جلیلی بوده است. وي کتابی دارد به نام زین الفتی فی شرح « احمد بن علی حافظ »
سورة هل أتی . از این کتاب دوجلدي دو نسخه وجود دارد، یکی در هند و دیگري در کتابخانه سید بن طاووس(ره) 2. و در
هرکس میخواهد در علم حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی و » : کتابش از آن کتاب روایت کرده که
میخواهد بگوید هرکس میخواهد به پیامبران بنگرد به علی بن ابی طالب .« حضرت عیسی نگاه کند، به علی بن ابی طالب بنگرد
(ع) نگاه کند. علی بن ابی طالب(ع) مجسمۀ تمام علوم انبیاست. و همۀ پیامبران هرچه داشتهاند علی(ع) حامل تمام آن فضائل و
سلسله سند این روایت را به « ابوالحمران » . ملکات است. این روایت را شیعه نقل کرده و اهل تسنن هم آن را زیاد نقل کردهاند
رسانده و آن را صحیح دانسته و میگوید: از این روایت استفاده میشود علی بن ابی طالب در صفات با انبیا شریک بود. او « ابوبکر »
در تفسیر و « شطحفیه » . این مطلب را از خودش، و نه به نقل از هیچ سنی یا شیعهاي نقل میکند؛ یعنی اینها این مسائل را میفهمند
توضیح این حدیث میگوید: هر پیغمبري که خداوند در قرآن او را به صفت حقیقیه مخصوصی ذکر کرده، علی همۀ آن صفات را
داراست و پیامبر او را به همان صفت ستوده است. او میگوید: هرکدام از حضرات آدم , نوح , ابراهیم , موسی و عیسی هشت
صفت ممیزه داشتهاند . بعد به بحث درباره علم علی بن ابی طالب(ع) میرسد. در آنجا میگوید. مسلمانان همه بر این اتفاق نظر
دارند که تمام انسانها بعد از رسول خدا(ص) به علم علی بن ابی طالب(ع) نیازمندند و هیچ کس نیست که به این علم بی نیاز
باشد. او پس از این مطلب بیان میکند نیازهاي خلیفه اول به علم علی(ع) خیلی زیاد بوده است. بعد از آن نیازهاي خلیفه دوم را
نقل می کند که .« لولا علیٌ لهلک عمر؛ اگر علی نبود، عمر هلاك میشد » برمیشمرد و روایاتی را با مضمون نزدیک به عبارت
اگر علی نبود، » درمنابع شیعی وجود ندارد. نوبت به عثمان که میرسد میگوید او خیلی به علم علی(ع) نیاز داشت و بارها میگفت
ما در منابع خودمان این مطلب را نداریم و گمان نمیکنم یک نفر از علماي شیعه بتواند این عبارت را در .« عثمان هلاك میشد
منابع خودمان بیابد. او سلسله سند را نقل کرده و پس از آن به نقل از راوي میگوید: روزي در خدمت عثمان بودم و صحابه، همه
دور او را گرفته بودند. مردي وارد شد و رو به عثمان کرد و پرسید: یا امیرالمومنین مسلمانها درباره اینکه مشرکان در قبور
خودشان معذباند یا نه، چه میگویند؟ عثمان جواب داد که معلوم است، هر مسلمانی با هر مقدار معلومات دینی میداند که
شخص مشرك در قبرش دچار عذاب است. وقتی عثمان این جواب را داد، آن مرد از زیر عبایش جمجمهاي در آورد و جلوي
عثمان انداخت و گفت این جمجمۀ یک مشرك است، آن را لمس کن. آیا حرارتی احساس می کنی؟ چطور شما چنین صحبتی
می کنید؟ عثمان مات و متحیر مانده بود چه جواب بدهد. این دست و آن دست میکرد شاید یکی از اطرافیانش جوابی براي این
سؤال داشته باشند ولی خبري از جواب نبود. در این میان یکی از صحابه بلند شد و به منزل علی بن ابی طالب(ع) رفت و گفت
ماجرایی پیش آمده که لازم است براي جواب دادن به آن تشریف بیاورید. حضرت به میان جمع که رسیدند آن شخص سؤالش را
مجدداً تکرار کرد. حضرت به یکی از صحابه اشاره فرموده، گفتند: برو سنگ چخماق بیاور. صحابی که سنگها را آورد حضرت
آنها را به هم زدند تا آتشی درست شد. بعد از آن سنگها را در دست آن مرد گذاشتند و پرسیدند، آیا حرارتی احساس می
کنی؟ آن چه جور آتشی است که آهن و غیر آن را میسوزاند ولی خودش را نمیسوزاند و... ماجرا که به اینجا میرسید، عثمان
میگفت: اگر علی نبود عثمان هلاك میشد. نه فقط عمر و عثمان، اگر علی(ع) نبود بشریت هلاك میشد. اگر علم علی(ع) نبود
بشریت همه جزء بهائم میشدند. در هر جا معلم و مربیاي هست باید عالمتر و داناتر از شاگردش باشد. در روایات متعددي آمده
صفحه 17 از 59
که علی بن ابی طالب(ع) معلم تمام ملائکه اعم از شداد و غلاظ، و رحمتِ بهشت و جهنم و حتی جبرائیل و عزرائیل بوده
است 3. شاه و آیت الله، شریف و وزیر، بزرگ و کوچک، همۀ انبیا، مخلصین، صدیقین، امرا، اولیا، و نوح و ابراهیم، و موسی و
عیسی، همه باید در محضر عدل علی(ع) حاضرشوند و بعد جایگاه هرکس در بهشت و جهنم مشخص میشود. این موضوع از جمله
مطالب اسلامی است، و نه مذهبی. خیال کردهاید احتیاج شما به علی(ع) فقط همین قدر است که بروي حرم و دعا کنی تا بازارت
گرم شود؟ جمعیت زیادي از علما، حفاظ، و محدثان عامه (اهل سنت) نقل کرده اند که محبت حضرت زهرا(س) در هشت و یا
صدجا فایده دارد: هنگام مرگ، دفن، حشر و حساب و ..... آن قدر این دستگاه محشر، عریض و طویل است که تصورش را
نمیتوانید بکنید. همین طوري بهشت رفتن که فایده ندارد. باید علی(ع) را بشناسی و بعد به بهشت قدم بگذاري. در آن صحراي
محشر، خداوند متعال براي معرفت امیر المومنین(ع)، براي همۀ بشریت یک مدرسۀ بزرگ به راه انداخته است. منبر بسیار بزرگی در
آنجا گذاشتهاند. رسول اکرم(ص) بالاي منبر میروند و جبرئیل با نهایت خضوع در محضر ایشان حاضر شده، کلیدهاي بهشت و
جهنم را به آن حضرت تقدیم میکند. در آن هنگام رسول اکرم(ص) هم بانگ برمیآورند که، پسرعمو، وزیر، برادر و جانشینم
کجاست؟ علی(ع) تا یک پله پایین تر از ایشان به بالاي منبر میروند. پیامبر(ص) کلیدها را به دست علی(ع) میدهند و میفرمایند
اینها باید به دست تو باشد. بهشت و جهنم و ملائکۀ رحمت و ملائکۀ شداد و غلاظ، مطیع تو هستند و مطابق نظر تو، افراد باید به
بهشت یا جهنم بروند. روایات اهل سنت میگوید، اینها در برابر علی بن ابی طالب (ع) صف کشیدهاند و می گویند: لبیک یا
علی، گوش به فرمان توایم. بعد از آن علی بن ابی طالب تک تک افراد بشر را به سمت آتش یا بهشت روانه میکنند. حالا شما
ببینید چقدر به علی بن ابی طالب(ع) احتیاج داریم... پی نوشت ها ?: این سخنرانی بخشی از سخنرانیهاي مرحوم علامه امینی(ره)
است که در مشهد مقدس ایراد شده است. 1. محدث قمی، مفاتیحالجنان دعا در غیبت امام زمان(ع) 2. سید بن طاووس (ره) خیلی
حق به گردن شیعه دارد و همه شیعیان باید او را دعا کنند. خدا رحمتش کناد. زادة پیغمبري که واقعاً پهلوان و مجتهد در ولایت
است. هر کس کتاب او را بخواند می فهمد که فوق العاده نسبت به خاندان رسول خدا(ص) محبت داشته است. 3. چند شب پیش
به روایت جالبی برخورد کردم که مناسب است آن را براي شما در اینجا نقل کنم. راوي نقل می کند در خدمت امیر المومنین(ع)
بودم که شخصی آمد و گفت اگر در قرآن شما این همه تعارض و اختلاف وجود نداشت حتماً دین شما را میپذیرفتم. حضرت
فرمودند مثال بزن. گفت از مثال خارج است، تعدادش بیش از این حرفهاست. حضرت باز فرمودند، مثال بزن. گفت در در جایی
آمده که خدا شما را می میراند (الله یتوفی الأنفس حین موتها) و در جاي دیگر آن را به ملک الموت نسبت می دهد (قل یتوفّاکم
نسبت میدهد. حضرت خیلی راحت جواب دادند که « ملائکه طیبین » ملک الموت الذّي وکلّ بکم) و در جاي سومی هم آن را به
همانند یک اداره شهربانی که هر آنچه پاسبان کرده، کلانتري کرده و هرچه کلانتري انجام داد، رئیس شهربانی انجام داده و کار
رئیس شهربانی کار وزراست و همین طور تا بالا. خداوند متعال هم به همین سبک امور را گاه به خود و گاه به ملائک نسبت می
دهد در هر دو حال کار خودش است و این انتساب صحیح. به علاوه که حساب کشی از هرکس مطابق شأن او انجام می شود .
فضائل عترت در حدیث ثقلین
علامه سید محمد حسن میرجهانی(ره) خداوند عزوجل در سورة توبه، آیۀ 129 میفرماید: لقد جاءکم رسولٌ من أنفسکم عزیزٌ علیه
ما عنتمّ حریصٌ علیکم بالمؤمنین رؤوفٌ رحیمٌ. محققاً براي شما پیغمبري آمد از خود شما، که سخت است براي او رنج کشیدن
شما، حریص است بر هدایت و نجات دادن شما از هرگونه رنجی که بر شما برسد، رئوف و مهربان است بر اهل ایمان. از آنجایی
که همّ این پیغمبر رحمت(ص) در دورة رسالت خود به تمام معنی، مصروف بر این بود که امت خود را از جهالت و نادانی نجات
دهد و ایشان را به راه حق، سعادت و ایمان به خدا راهنمایی کند، و بر راهنمایی ایشان و تأمین سعادت دو جهانی بر ایشان حریص
صفحه 18 از 59
بود و همواره تا وقت رحلت خود غمخوار امت بود؛ لذا پیش از مردن و رفتن به جوار رحمت الهی به امر و اختیار خدا، جانشینها و
حافظهایی براي دین و شریعت خود به مردمان معرفی فرمود، که غیر از نبوت و پیغمبري، همۀ صفات و فضایل و علوم و کمالات
آن حضرت در ایشان جمع بود تا هر کدام بعد از دیگري تا قیام قیامت هادي و راهنماي مردم و حافظ دین، کتاب و سنت آن
حضرت و مبین آنها باشند و به صداي رسا و زبان معجز بیان خود به جهانیان گوشزد فرمود که: إنّی تاركٌ فیکم الثّقلین کتاب الله
و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ما إن تمسّ کتم بهما لن ت ّ ض لوا و لن تزّلوا. من در میان شما امت دو چیز نفیس وزین و
گرانبهایی را باقی گذرندهام که کتاب خدا و عترت من، که اهل بیت منند، که این دو هرگز از همدیگر جدا نمیشوند تا وقتی که
بر من نزد حوض کوثر وارد شوند. یعنی تا قیامت، مادامی که شما این دو را دستآویز خود قرار دهید و به آنها چنگ بزنید هرگز
گمراه نمیشوید و هرگز نخواهید لغزید. این حدیث شریف از متواترات احادیث در نزد شیعه و سنی است و هیچ تردیدي در صدور
آن نیست. این حدیث محتوي نکات و دقایقی است که تصریحاً و تلویحاً از آن استفاده میشود. در اینجا برخی از وجوه آن، تذکر
داده میشود: اول، عظمت، بزرگی و بزرگواري این دو ثقل در نزد پیغمبر(ص) است. دوم، براي گمراه نشدن و نلغزیدن امت
دستآویز لازم است. سوم، هر کس لیاقت دستآویزي براي امت را ندارد و آن باید چیزي و کسی باشد که براي اصلاح امور دنیا
و آخرت ایشان صلاحیت داشته باشد. چهارم، باید آن کسی که دستآویز قرار داده میشود از هر جهت عالم به مصالح و مفاسد
مردمان باشد. پنجم، آن دستآویز باید معصوم از خطا، گناه، سهو و نسیان باشد تا گفتار و رفتار او مورد اطمینان مردمان باشد.
ششم، آن دستآویز باید از جانب خدا منصوب باشد که مردم نتوانند او را عزل و نصب کنند و باید پیغمبر به امر خدا او را نصب و
معرفی کند. هفتم، باید قانونی کلی در میان مردمان باشد براي کلیۀ امور مردم در هر عصري تا قیام قیامت، که کسی نتواند آن را
لغو کند. هشتم، باید آن کسی که این قانون به او سپرده شده از هر جهت، عالم به تمام مندرجات آن باشد، به نحوي که کسی
نتواند در دانستن آن قانون به او ایرادي وارد کند. نهم، آن قانون کتاب خدا قرآن است، که بر پیغمبر(ص) نازل فرموده و تفصیل و
بیان هر چیزي در آن آمده است. دهم، آنکه مبین آن قانون، عترت آن پیغمبري است که این قانون بر او نازل شده است. یازدهم،
آنکه مراد از عترت، اهل بیت آن پیغمبرند که آیۀ تطهیر به شهادت شیعه و سنی در شأن ایشان نازل شده که دلیل عصمت و
طهارت ایشان است. دوازدهم، آنکه کتاب و عترت تا قیام قیامت هرگز از همدیگر جدا نخواهند بود تا بر پیغمبر وارد شوند، نزد
حوض کوثر. سیزدهم، جدا نشدن این دو از یکدیگر تا قیامت، دلیل است بر اینکه همیشه باید حجتی از جانب خدا بر روي زمین
فهمیده میشود؛ زیرا که اگر زمین از عترت پیغمبر خالی شود « حتّی یردا علیّ الحوض » ( باشد، که از جمله فرمودة رسول خدا(ص
که براي نفی ابد و « لن یفترقا » پیش از وارد شدن بر حوض در میان ایشان و قرآن افتراق و جدایی حاصل میشود و مصداق کلمۀ
همیشگی است، صادق نخواهد بود. چهاردهم، پیغمبر اکرم(ص) عترت و کتاب را قرین و عدیل یکدیگر قرار داده، دلیل است بر
اینکه بعد از پیغمبر افضل از همۀ خلق عترت آن جناب بوده و احدي افضلیت بر ایشان نداشته یا در فضل مساوي با ایشان نبوده که
او را عدیل و قرین قرآن قرار دهد و اگر بود بر پیغمبر واجب بود که عترت خود را امر کند تا به آن متمسک شوند. پانزدهم،
چنین فهمیده میشود که « لن یفترقا » نیز استفاده میشود. شانزدهم، از جملۀ « لن یفترقا » بینیازي عترت از همۀ امت که از کلمۀ
عترت طاهره، عالم به جمیع علم کتاباند. زیرا که اگر بعضی از آن را بدانند و بعضی را ندانند در میان ایشان و کتاب، افتراق
حاصل است، و افتراق نادان با آن چه را که ازکتاب نمیداند مسلم است. هفدهم، مردم باید براي حفظ از گمراهی و لغزش به
کتاب و عترت متمسک شوند. هجدهم، متمسکین به کتاب و عترت، هرگز گمراه نخواهند شد و از طریق حق و نجات نخواهند
لغزید. نوزدهم، توسل به کتاب تنها براي گمراه نشدن و نلغزیدن از طریق حق و نجات کافی نیست و همچنین است تمسک به
عترت تنها، زیرا که هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. بیستم، عترت را قرین قرآن قرار دادن و ایشان را محل تمسک معرفی کردن، به
التزام عقل، دلیل صریح است برخلافت و امامت و ولایت ایشان، که از جانب خدا و رسول خداست. بیست و یکم، همۀ امت
صفحه 19 از 59
نیازمندند که در کلیه امور و شئون به کتاب و عترت متمسک شوند و راه هدایت ایشان منحصر در تمسک به کتاب و عترت است،
والا گمراه میشوند. بیست و دوم، علم کتاب در نزد مردم نیست و اگر در میان مردم کسی بود به غیر از عترت که عالم به همۀ علم
کتاب باشد، بر پیغمبر(ص) واجب بود که او را به مردم معرفی فرماید؛ زیرا که از پیش گفته شد که آیات کتاب بر دو قسم است:
فواتحالسور است. اما « حروف مقطعه » در اینجا میگوییم بلکه سه قسم است، یک قسمت از آن ،« متشابهات » و « محکمات »
محکمات آنهایی است که نصّ صریح است که هر آشنا به زبان عرب و عالم به علوم ادبی عربی، میداند و میفهمد و اما
متشابهات آن است که وجوهی در آن احتمال داده میشود و محفوف به قرینهاي هم نیست. و به علاوه این کتاب مجید ظاهر و
باطن و ظاهر ظاهر و باطن باطن تا هفتاد بطن و تنزیل و تأویل دارد، و نیز فواتحالسور که علوم گذشته و آینده و اسم اعظم که
تألیف و ترکیب آن را جز پیغمبر و امام نمیدانند، در آن است. پس مسلم است که از محکمات آن جز کمی از احکام استنباط
نمیشود و به تفسیر اجمالی آن هم، احدي راه ندارد همچنانکه متشابهات، و بواطن آن را هم نمیدانند، مگر آن کسی که خدا
قرآن را در خانۀ او نازل فرموده، و کسی که خدا او را به امامت و وصایت رسول خدا اختیار فرموده، و او را بر اسرار خود مطلع
که کاشف از آن است که عترت او بر تمام « لن یفترقا » ساخته، و رسول خدا در این حدیث شریف او را معرفی فرموده به کلمۀ
معانی و حقایق این کتاب عالم و بااطلاعاند و از قرآن جدا نیستند، و امت در فهم آن ناچارند از اینکه به ایشان مراجعه کنند و از
هر جهت در فهم قرآن، معارف دینی و احکام تکلیفی خود محتاجاند به ایشان متمسک شوند تا از ضلالت و گمراهی برکنار باشند.
. پینوشت ?: برگرفته از: ولایت کلیه، صص 120 117
معرفی کتاب
تحلیلی بر مواضع سیاسی علیبن ابیطالب(ع) کتابی که معرفی میشود، پس از رحلت پیامبر(ص) تا قتل عثمان بن عفان اثر تحقیقی
استاد دانشگاه در رشتۀ تاریخ است که نخستین بار در سال 1357 توسط انتشارات امیرکبیر به چاپ رسیده ،« دکتر اصغر قائدان »
است. بر تاریخ پژوهان اسلامی، این امر روشن است که سالهاي پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) تا قتل خلیفه سوم، یکی از
دورانهاي حساس، پرماجرا و سرنوشت سازي است که هنوز پس از چهارده قرن، گرد و غبار طوفان حوادث آن فرو ننشسته است.
به رغم تحقیقات و کنکاشهاي بسیار مفید و ارزندهاي که در زمینۀ تاریخ صدر اسلام و امیرالمؤمنین(ع) به رشتۀ تحریر درآمده، اما
این تحقیقات عمدتاً یا به حیات آن حضرت در دوران پیامبر(ص) و یا خلافت پنج سالۀ امام علی(ع) اختصاص داشته، و به طور
گذرا بعضاً تنها اشارهاي به این دوران حساس و سرنوشتساز یعنی 25 ساله نموده که پرسشهاي جستجوگران را به طور کامل
پاسخ نداده است. بعضی از این تحقیقات به دلیل غیر علمی و غیر کلاسیک بودن، و برخی دیگر به دلیل جانبدارانه بودن تضعیف
شده است. بر این مبنا مؤلف کتاب حاضر، گردآوري اطلاعات تاریخی و تحلیلی آن بر اساس معتبرترین و قدیمیترین منابع متعلق
به دو، سه قرن آغازین تاریخ اسلام به ویژه منابع اهلسنت را با هدف نزدیکی و وحدت شیعه و سنی، در این موضوع مهم، محور
پژوهش قرار داده است. این کتاب مشتمل بر یک مقدمه، دو بحث آغازین گذري بر منابع ، علیبن ابیطالب(ع) از بعثت تا
واپسین ایام حیات پیامبر(ص) ، و پنج فصل به این شرح است: 1. امام علی(ع) به هنگام بیماري، رحلت پیامبر(ص) و تشکیل سقیفۀ
بنیساعده؛ 2. حمایت و جانبداري از رهبري امام علی(ع) پس از انجام بیعت ابوبکر در سقیفه؛ 3. امام علی(ع) در دوران خلافت
ابوبکر؛ 4. امام علی(ع) در دوران خلافت عمربن خطاب؛ 5. امام علی(ع) در دوران خلافت عثمان. تقدیر استادان صاحبنام رشتۀ
تاریخ (دکتر صادق آیینهوند و دکتر سید جعفر شهیدي)، از مؤلف محترم، در صفحات آغازین متن کتاب آمده است. مطالعۀ این
اثر را به خوانندگان محترم مجله پیشنهاد میکنیم.
صفحه 20 از 59
اسرار امامت
همانا امر ما همان حق و حق الحق، » : سید حسین نجیب محمد ترجمه: ابوذر یاسري از حضرت امام صادق(ع) روایت شده است
1 ظاهر و باطن هیچ شیئی در عالم وجود «. همان ظاهر و باطن باطن، همان سرّ و سرّ سر، و سرّ مستتر، و سرّ پوشیده به وسیلۀ سرّ است
نیست مگر آن که داراي ظاهري و باطنی است. ظاهرش همان است که براي همه انسانها قابل درك است و باطنش آن چیزي است
که جز دارندگان عقلهاي فروزان، که به ظاهر امور بسنده نکرده و از آن به عنوان راهی براي رسیدن به باطن و حقیقت استفاده
میکنند، از عهدة درك آن برنمیآیند. ایشان همانانی هستند که قرآن کریم از ایشان از عنوان اهل تفکر، تدبر، تعقل و صاحبان
خرد نام برده است. نسبی بودن ظاهر و باطن وقتی که ما در امور مختلف دقت میکنیم درمییابیم که تفکیک ظاهر از باطن نسبت
به انسان محدود، مطرح است. ولی [این تفکیک] نسبت به خداوند متعال که آگاه از عالم غیب و شهادت و عالم سر و خفاست،
[معنا ندارد] زیرا خود فرموده است: إن تجهر بالقول فإنّه یعلم السرّ و أخفی. 2 اگر سخن به آوازگویی، او نهان (سرّ) و نهانتر
(اخفی) را میداند. و میفرماید: و أسرّوا قولکم أو اجهروا به إنّه علیمٌ بذات الصدور. 3 و [اگر] سخن خود را پنهان دارید، یا
عبارت « سرّ » آشکارش نمایید، در حقیقت وي به راز دلها آگاه است. بنابراین ظاهر و باطن جزء امور نسبی هستند. اما معناي رایج
از چیزي است که پیچیده و در نتیجه پوشیده باشد. چنین چیزي وجود [خارجی] ندارد، زیرا تمام آنچه در عالم طبیعت است، ظاهر
میباشد یا حداکثر آن که غالب انسانها به دنبال آن نیستند؛ مانند معادنی که بیش از میلیونها سال در درون زمین مخفی بود و
مردم به آن توجهی نداشتند اما همین که متوجه آن شدند و دربارهاش به جستوجو و کاوش پرداختند به آن دست یافتند. این
وصف دربارة سایر امور علمی و فکري نیز وجود دارد و تنها تفاوت در رسیدن یا نرسیدن افراد [به حقیقت سرّ] است. بنابراین ممکن
است مطلبی نسبت به شخص زید که به واقع امر آگاه نیست، سرّ باشد اما نسبت به عمرو که نسبت به آن امر آگاهی یافته است، سرّ
نباشد. همچنین ممکن است مسئلهاي براي یک شخص در یک زمان معین سر باشد اما در زمان دیگر نباشد. 4 مصادیق ظاهر و باطن
از بارزترین اموري که داراي ظاهر و باطن است میتوان موارد زیر را نام برد: 1. خداوند متعال: او ظاهر و باطن است چنان که خود
فرموده است: هو الأوّل و الآخر و الظّ اهر و الباطن و هو بکلّ شیءٍ علیمٌ. 5 اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزي
داناست. این دو اسم ظاهر و باطن به وجوه متعددي تفسیر شده است که مهمترین آن عبارت است از اینکه، خداوند متعال به
وسیلۀ آیاتش، که آنها را در موارد قدرت و آثار حکمت خویش آشکار ساخته، ظاهر است در حالیکه از وجه کنه و حقیقت
2.قرآن کریم: از رسول خدا(ص) روایت شده است که فرمودند: هیچ آیهاي در قرآن نیست مگر آن که ناپیدایش باطن است. 6
داراي ظاهر و باطنی است. 7 همچنین از حضرت امام حسین(ع) روایت شده است که فرمودند: کتاب خداوند عزوجل بر چهار شیء
[گذارده] است؛ بر عبارت، اشارت، لطایف و حقایق. همانا عبارت براي عوام، اشارت براي خواص، لطایف براي اولیا و حقایق براي
3.امامان(ع): ائمه اطهار(ع) داراي ظاهر و باطناند. ظاهرشان عبارت از اعمالی ظاهري است که در ارتباط با افراد بشر و انبیاست. 8
در تعامل با انسانها از ایشان صادر شده و باطنشان عبارت از حقیقت ایشان است که آن را جز کسی که خدا او را براي این امر
برگزیده باشد، نمیتواند درك نماید. امام خمینی(ره) میگوید: بدان، همانگونه که کتاب تدوین یافته خداوند داراي بطون
هفتگانه به اعتباري و یا هفتاد بطن است؛ به صورتی که آن (بطنها) را جز خداوند و صاحبان علم راسخ (ابدي) نمیدانند، و
همچنین آن را غیر از مطهّران (تطهیریافتگان) از آلودگیهاي معنوي و اخلاق پست ناپسند و آراستگان به [زیور] فضایل علمی و
عملی نمیتوانند مسّ نمایند، و هر کس طهارت و آراستگیاش بیشتر، تجلی قرآن براي او افزونتر و بهره او از حقایق آن وافرتر
باشد. کتاب تکوینی انفسی و آفاقی خداوند نیز چنین است... و آن نیز داراي بطنهاي هفتگانه یا هفتاد گانه است... [که امامان
اهل بیت(ع) شیرازة کتاب تدوین و تکویناند.]. 9 روایات شریف بعضی از اسرار [امامت] و مهمترین آن را چنین برشمردهاند: الف)
امامان(ع) داراي [مقام] ولایت تکوینی و تشریعی هستند؛ ب) امامان(ع) داراي مقام محمود، که دیگري را امکان وصول بدان
صفحه 21 از 59
نیست، هستند؛ ج) نزد امامان(ع) علم مکنون مخزون، معارف الهی، اسم اعظم [خداوند] و علوم والاي دیگري موجود است؛ د) نزد
امامان(ع) اسرار قرآن کریم موجود است، بلکه ایشان خود، سرّ قرآناند؛ و روایات مبارکی وجود دارد که مشتمل بر بیان بخشی از
این اسرار عجیب است، که توجه خوانندگان را به بعضی از آنها جلب میکنیم. از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که به حضرت
علی(ع) فرمودند: اي علی، خداوند به من فرمود: اي محمد، من علی را همراه دیگر انبیا باطناً ولی همراه تو ظاهراً مبعوث
نمودم. 10 از همان حضرت(ص) روایت شده است که فرمودند: ظاهر من نبوت و باطن من ولایت است. 11 و) ظاهرم، نبوت و باطنم
غیبی است که قابل درك نیست. 12 آن حضرت(ص) میفرماید: فاطمه، حوري انسانی است. 13 همانا در رابطه با هر یک از شرایط
حضرت فاطمه زهرا(س) اسرار ویژهاي وجود دارد؛ سري در خلقت ایشان از طعام بهشتی، سري در حمل حضرت در شکم مادر،
سري در ازدواج با امام امیرالمؤمنین علی(ع)، سري در ولادت دو امام همام حسنین(ع) توسط آن حضرت، و سرّي در شهادت و
تدفین آن حضرت. از اینجاست که در دعا میخوانیم: اللّهمّ إنّی اسألک بحقّ فاطمۀ و أبیها و بعلها و بنیها و السرّ السمتودع فیها. 14
خداوندا از تو درخواست میکنم به حق فاطمه و پدرش، شوهر و فرزندانش و آن سرّ به ودیعت نهاده شده در او. 4. حیات
دنیا:خداوند متعال فرموده است: یعلمون ظاهراً من الحیوة الدنیا و هم عن الآخرة هم غافلون. 15 از زندگی دنیا، ظاهري را میشناسند،
و حال آنکه از آخرت غافلاند. بر اساس این آیه کریمه و آیات نظیر این، حیات دنیا داراي ظاهر و باطن درك میشود، که
گروهی ظاهر آن را وجهه نظر قرار میدهند و برخی باطن آن عالم آخرت را. 5. اعمال ناشایست: قرآن کریم میفرماید: قل إنّما
حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغی بغیر الحقّ و أن تشکروا بالله ما لم ینزّل به سلطاناً و أن تقولوا علی الله ما
لاتعلمون. 16 بگو: پروردگار من فقط زشتکاريها را چه آشکارش [باشد] و چه پنهان و گناه و ستم ناحقّ را حرام گردانیده
است؛ و [نیز] اینکه چیزي را شریک خدا سازید که دلیلی بر [حقانیت] آن نازل نکرده؛ و اینکه چیزي را که نمیدانید به خدا
نسبت دهید. در این آیه کریمه اعمال ناشایست فواحش داراي ظاهر و باطن معرفی شده است. 6. علوم ربانی و احکام شرعی:
معارف الهی و احکام شرعی داراي ظاهري است که اکثر انسانها آن را در مییابند. اما باطن و اسرار آن را جز کسانی که خداوند
بیان میکند: غیر از آنچه از علوم رسمی و احکام ظاهري، « سید عبدالله بشیر » . متعال ایشان را برگزیده باشد، نمیتوانند درك کنند
در اختیار ماست، علوم ربانی، اسراري ملکوتی و حقایقی مخفی وجود دارد، که دست یافتن بدان صعب است و فحول علما از
رسیدن به کنه آن عاجزاند. به همین سبب اکثر انسانها به وسیله ظواهر آشکار مخاطب قرار گرفتهاند،نه اسرار و غوامض پوشیده.
تنها گروه محدودي به اشراف بر آن علوم اختصاص یافتهاند، چنانچه اگر غیر از اهلش آن را بشنوند، به شدت انکار میکنند اما
معترض اندك بودن فهمهایشان نمیشوند. خداوند متعال انسانها را تنها به قدر آنچه از عقول به آنان عطا نموده، مکلف ساخته و
مخاطب فرموده است. در این باب استناد به داستان موسی و خضر در قرآن کفایت میکند، چنانچه موسی(ع) قتل غلام، سوراخ
کردن کشتی و بازسازي دیوار را توسط خضر به دلیل مخالفت با ظاهر شریعت نپذیرفت در حالی که حق با خضر بود، به دلیل
موافقت آن با حقیقت. 17 فهم این معنا از علوم باطنی، حل بسیاري از اشکالاتی را که دربارة دوران حیات امامان(ع) مطرح میشود،
آسان میسازد. اشکالاتی نظیر خارج شدن امام علی(ع) در شب شهادتش به سوي مسجد با دارا بودن علم به شهادت، همچنین
خارج شدن امام حسین(ع) به کربلا، و میل نمودن امام رضا(ع) از انگوري که به ایشان تعارف شد در حالی که میدانستند مسموم
است. همۀ این [رفتار]ها حمل بر علم باطنی میگردد که تغییرناپذیر است. حاملان اسرار دربارة حملکنندگان اسرار میتوان موارد
زیر را نام برد: 1. خداوند متعال: نزد خداي تعالی اسراري است که آن را براي هیچ یک از مخلوقاتش در هر درجه و مرتبهاي که
.« ربوبیت را سرّي است که چنانچه آشکار شود، ربوبیت باطل میگردد » : باشند آشکار نمیسازد. و بر این مبناست که گفته شده
2. امامان(ع): نزد ائمه اطهار(ع) اسراري از خداوند متعال موجود است که به غیر ایشان داده نمیشود و آن به دلیل عدم قدرت
از حضرت امام هادي(ع) روایت شده است که فرمودند: [شما] « زیارت جامعه کبیره » دیگران نسبت به تحمل آن است. از این رو در
صفحه 22 از 59
حافظان سرّ الهی هستید... [خداوند] شما را با علم خود خالص نمود و براي سرّ خویش برگزید. از امام باقر(ع) روایت شده است که
فرمودند: خداوند سر خود را به جبرئیل سپرد و جبرئیل آن را به محمد(ص) و آن حضرت آن را به علی(ع) و علی(ع) آن را به
کسانی که میباید، یکی پس از دیگري سپرد. 18 و از امام صادق(ع) اینگونه روایت شده است که همانا امر ما [اهل بیت(ع)]
همان حق است و حق الحق، و آن ظاهر است و باطن ظاهر. و باطن باطن، و آن سرّ است و سرّ السرّ و سرّ مستتر و سرّي پوشیده به
وسیلهي سرّ. 19 همچنین از آن حضرت(ع) نقل شده است که: همانا امر ما سرّي در سرّ و سرّ مستتر است، و سرّي است که جز سرّ را
3. پیامبران و فرشتگان: پیامبران و فرشتگان اسرار امامان(ع) را حمل فایده نمیدهد، و سرّي بر سرّي و سرّي پوشیده به سرّ است. 20
همانا کلام ما صعب مستصعب (دشوار و دشوار انگاشته شده) و سخت آمیخته » : میکنند. از امام علی(ع) روایت شده که فرمودند
شده به سختی است، پس اندکی از آن را به مردم بچشانید، پس هر کس [آن را] شناخت بر آن بیفزایید و هر کس انکار کرد
بازدارید، که آن را جز سه دسته حمل نمیکنند؛ فرشته مقرب، پیامبر داراي رسالت و یابندهاي که خداوند قلبش را به وسیلهي ایمان
4. شیعیان خاص: منظور از شیعیان خاص، کسانی هستند که به عنوان اصحاب سرّ شناخته میشوند، مانند سلمان 21«. آزموده باشد
وقتی کمیل از امام علی(ع) پرسید که حقیقت چیست؟ » فارسی، ابوذر غفاري، کمیل بن زیاد، و میثم تمار. در روایت آمده است که
22 تحمل اسرار انسانها نسبت به تحمل «؟ امام(ع) به او فرمودند: تو را چه به حقیقت؟ و کمیل گفت: آیا من صاحب سرّتان نیستم
همانا این قلوب » ( اسرار امامت به دلیل اختلاف قابلیتها، ظرفیتها و عقلهایشان، متفاوتند. به تعبیر حضرت امیرالمؤمنین(ع
23 بعضی از قلوب توان حمل اسرار امامت را نداشته و بیان آن را «. ظرفهایی است و بهترین آنها، نگهدارندهترین آنهاست
برنمیتابند و لذا نقل اسرار مذکور با صاحبان اینگونه قلبها خطاست. زیرا آن را رد مینمایند. از امام علی(ع) روایت شده که
فرمودند: هر علمی چنان نیست که صاحب آن امکان تفسیر آن علم را براي همه مردم داشته باشد، زیرا انسانها داراي قوت و
ضعفاند. بعضی از ایشان میتوانند آن را تحمل نمایند و برخی دیگر آن را برنمیتابند، مگر از اولیاي خاص که خداوند تحمل آن
را برایش آسان گرداند و او را بر آن یاري نماید. 24 لذا امامان(ع) بسیاري از اسرار را به سبب خوف از انکار، کتمان مینمودند. از
امام علی(ع) روایت شده است: اسراري در دل نهان دارم که اگر فاش کنم چون ریسمان لرزانی که در چاه ژرف افکنده باشند، شما
25 آن حضرت(ع) به کمیل بن زیاد فرمودند: بدان که در این جا در حالی که به سینه مبارك اشاره «. را به لرزه در میآورد
نمودند علمی گرد آمده است که اگر براي آن حاملانی مییافتم انتقال میدادم. 26 و از حضرت امام زینالعابدین(ع) شعري بدین
مضمون نقل شده است: همانا من جوهرهاي علوم خویش را پنهان میدارم تا مبادا جاهلی حقیقت را مشاهده نماید و [به دلیل عدم
درك آن] ما را به سختی و شدت اندازد. این [مطلبی است] که پیش از این امیرالمؤمنین آن را به حسنین(ع) سفارش نمود. چه
بسیار گوهرهایی از علم که نزد من وجود دارد؛ چنانچه آنها را آشکار نمایم، مردم به من خواهند گفت که تو بتپرست هستی. و
[بر این اساس] مسلمانانی حکم قتلم را صادر نموده و زشتترین عملها را نیک خواهند انگاشت. 26 در روایت آمده است که
گروهی بر امام حسین(ع) وارد شدند و گفتند: فضایلتان را براي ما بیان فرمایید پس آن حضرت(ع) فرمودند: شما تحمل آن را
ندارید. از اطراف من دور شوید تا براي شخصی از بینتان اشارهاي نمایم، اگر تحمل کرد، براي عموم باز خواهم گفت. آنان کنار
رفتند و دور شدند و آن حضرت با یکی آنها به تکلم پرداختند تا آنکه سرگشته و سراسیمه شد تا آنجا که نزدیک بود عقل خود
را از دست بدهد و با احدي سخن نمیگفت، و کسانی که با او بودند، از درخواستشان منصرف شدند و بازگشتند. 27 از این رو در
روایات اهل بیت(ع) از انتشار اسرار امامت براي غیر اهل آن منع شده است. از جابر بن عبداله انصاري نقل شده است که گفت، بر
اگر آن را قبل از نابودي » : حضرت امام باقر(ع) در حالی که جوان بودم، وارد شدم، آن حضرت مکتوبی را به من دادند و فرمودند
28 همچنین از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند: منظور از حمل نمودن «. بنیامیه نشر دهی، پس لعنت من و پدرانم بر تو باد
امر ما، صرفاً تصدیق و قبول آن نیست، بلکه حمل امر ما پوشیده داشتن صیانتش از غیر اهل آن است. به آنان [حاملان امر ما] سلام
صفحه 23 از 59
برسان و به ایشان بگو: خداوند رحمت کند بندهاي را که محبت مردم را به ما جلب نماید، آنچه را درك میکنند برایشان بیان
کنید و آنچه را انکارمیکنند، از ایشان پوشیده دارید. 29 بعضی از مردم تنها قادر به درك و تحمل قسمتی از معارف یاد شده
هستند و این به دلیل اختلاف درجات آنهاست. بر همین اساس اصحاب ائمه(ع) نسبت به تحمل علوم و معارف امامت از یکدیگر
متفاوت بودند. به عنوان نمونه، ابوذر غفاري(ره) طاقت و تحمل آنچه سلمان فارسی میدانست، نداشت تا حدي که از حضرت
امام سجاد(ع) روایت شده است که فرمودند: اگر ابوذر از آنچه در قلب سلمان است، آگاهی مییافت، او را به قتل میرساند. 30
تسلیم بودن به اسرار امامت از آنجا که عقول را تحمل آنچه از اسرار ائمه(ع) صادر شده است، نمیباشد [و صلاحیت قضاوت در
آن باره را دارا نیستند] پس بر صاحبان خرد انکار آن معارف جایز نیست، و ناگزیر از تسلیم در برابر امر ایشان هستند. از امام
باقر(ع) از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمودند: همانا موجب هلاکت است اگر کسی از شما به خبري [دربارة ما] مخاطب قرار
گیرد اما آن را تحمل ننموده و بگوید، به خدا این چنین نیست، به خدا چینن نیست، و انکار همانند کفر است. 31 امام باقر(ع) در
روایتی میفرمایند: همانا کلام ما چنان است که قلبهاي مردم [به دلیل صعوبت] نسبت به آن اشمئزاز دارد. پس هر کس نسبت به
آن اقرار کرد و پذیرفت، بیشتر برایش بیان کنید، و هر کس نسبت به آن انکار کرد، دست نگه دارید و پوشیده دارید. [آگاه باشید]
که گریزي از فتنهاي نیست که همرازان و همدمان در آن فرو افتند (و نابود شوند) چنان که تار مویی دو نصف میشود، تا آن که
به خدا سوگند، محبوبترین اصحاب [و پیروان]ام نزد » : غیر از ما و شیعیانمان باقی نمانند. 32 و از آن حضرت(ع) روایت شده که
من، خویشتندارترین، فقیهترین و کتومترین شان نسبت به [اسرار] سخنان ماست. و ناشایستترین و منفورترینشان کسی است که
هنگامی که حدیث منسوب به ما را میشنود، که از ما روایت شده است، و آن را نمیپذیرد، اشمئزاز جسته و انکار کند، و هر کس
را که حقانیت آن را پذیرا گشته، تکفیر نماید؛ در حالی که او نمیداند شاید آن کلام از ناحیۀ ما صادر گشته و به ما اسناد داشته
باشد و او به واسطۀ آن [اقدام] از ولایت ما خارج شده باشد. 33 آشکار شدن اسرار در عصر ظهور حضرت امام باقر(ع) در روایتی
میفرمایند: همانا کلام آل محمد صعب آمیخته به دشواري، سنگین و پوشیده در حجاب، فراتر از دستیابی عقل است، که آن را
جز ملک مقرب یا پیامبري مرسل یا بندهاي که خدا قلبش را به واسطۀ ایمان امتحان کرده، و یا شهري که بلند و استوار است، تحمل
نمیکند. پس هنگامی که قائم ما قیام نماید، [درباره آن] سخن گوید و قرآن او را تصدیق فرماید. 34 ظاهر این روایت به ما
میگوید که اسرار قرآن کریم و امامان اطهار(ع) در آخرالزمان به دست امام مهدي(ع) آشکار خواهد شد و این مطلب از تعدادي
از احادیث دیگر نیز استنباط میشود. از امام صادق(ع) نیز روایت شده است که فرمودند: علم بیست و هفت قسمت دارد. همۀ
آنچه را رسولان الهی آوردند، دو قسمت است، و مردم تا به امروز از دو قسمت آن آگاه نیستند. هنگامی که قائم(ع) قیام نماید،
بیست و پنج قسمت آن را بیرون میآورد و آن را در میان مردم منتشر میسازد و آن دو قسمت را نیز به آنها انضمام مینماید تا
همچنان که طبیعت اسرار و گنجهاي خود را به تدریج » : همۀ بیست و هفت قسمت علم را انتشار دهد. 35 سبزواري(ره) بیان میکند
آشکار مینماید، گنجینههاي حقایق نیز به تدریج در افراد بشر ظاهر میگردد، لذا در علایم نشر حق و عدل حقیقی ذکر شده که
خداوند متعال عقلها و دركهاي بندگان را اکمال میکند تا حجت او را مورد اهانت قرار ندهند و قدر و منزلتش را بزرگ
36 همچنین در برخی از اخبار آمده است که حضرت امام مهدي(ع) میان مردم بنابر شواهد حقیقی و باطنی نه صرفاً «. شمارند
ظاهري قضاوت و حکومت خواهد نمود، و این امري است که دربارة هیچ یک از پیامبران و رسولان، غیر از داوود نبی(ع)، سابقه
نداشته است. در روایات مشاهده میکنیم که حضرت محمد(ص) بر اساس ظواهر امور قضاوت میفرمود؛ چنانکه ازآن حضرت
روایات شده است که فرمودند: شما (مردم) براي دادخواهی نزد من میآیید، و من بشري مانند شما هستم. ممکن است دلایل برخی
از شما نسبت به دیگران گویاتر باشد، که (در آن صورت) من میان شما بر اساس آنچه میشنوم داوري میکنم. پس اگر دربارة
کسی [که به ناحق ادعا کرده و به دروغ دلیل آورده است] نسبت به حق دیگري حکم نمایم و آن را اخذ کند، بیتردید پارهاي از
صفحه 24 از 59
آتش را برایش تضمین کردهام. 37 اما امام مهدي(ع) بنابر بواطن امور قضاوت خواهند نمود. از امام صادق(ع) روایت شده است که
فرمودند: هنگامی که قائم آل محمد(ع) قیام نماید، میان مردم همانند داوود(ع) حکم خواهد نمود، چنانچه به هر دلیلی نیاز دشته
3. سورة . 2. سورة طه ( 20 )، آیۀ 7 . باشد، خداوند متعال آن را به او الهام خواهد فرمود. 37 پینوشتها: 1. بصائر الدرجات، ص 28
7. میزان . 6. مفاهیم القرآن، ج 6، ص 134 . 5. سورة حدید ( 57 )، آیۀ 3 . 4. کلمۀ الإمام المهدي(ع)، ص 256 . ملک ( 67 )، آیۀ 13
12 . همان. . 11 . الأسرار الفاطمیه، ص 18 . 10 . الأسرار العلویّۀ، ص 181 . 8. همان. 9. شرح دعاء السحر، ص 71 .« قرآن » الحکمۀ، ماده
موارد زیر ذکر شده است: الف امام مهدي(ع)؛ ب امامت و ولایت؛ ج « السرّ المستودع فیها » 14 . در تفسیر . 13 . همان، ص 323
.17 . 16 . سورة اعراف ( 7)، آیۀ 33 . 15 . سورة روم ( 30 )، آیۀ 7 ( امر ائمه(ع)؛ د علوم ربانی؛ ه اسم اعظم. (ر.ك: همان، ص 55
.21 . 20 الأنوار الساطعۀ، ج 2، ص 298 . 19 . مصابیح الأنوار، ج 1، ص 356 . 18 . الاسرار العلویه، ص 44 . مصابیح الأنوار، ج 1، ص 351
25 . نهجالبلاغه، خ . 24 . الأنوار الساطعۀ، ج 2، ص 298 . 23 . نهجالبلاغه، کلمات قصار 147 . 22 . همان، ص 313 . همان، ج 2، ص 292
5، با استفاده از ترجمۀ محمد مهدي فولادوند. 26 . إنّی لأکتم من علمی جواهره کی لایري الحقّ ذوجهلٍ فیفتننا و قد تقدّم فی هذا
أبوحسن إلی الحسین و وصیّ قبله الحسنا یا ربّ جوهر علم لو أبوح به لقیل لی أنت ممّن یعبد الوثنا و لااستحلّ رجالٌ مسلمون دمی
. 29 . مصابیحالانوار، ج 1، ص 30 . 28 . مدینۀ المعاجز، ج 2، ص 288 . یرون أقبح ما یأتونه حسناً 27 . همان، کلمات قصار، ش 147
. 34 . همان، ص 305 . 33 . همان، ص 293 . 32 . الأنوار الساطعۀ، ج 2، ص 303 . 31 . مصابیحالأنوار، ج 1، ص 348 . التقیه للعلوي، ص 123
38 . همان، . 37 . مواهب الرحمان، ج 3، ص 223 . 36 . الإمام المهدي(ع) و الیوم الموعود، ص 492 . 35 . بصائر الدرجات، ص 37
. ص 214
کلمه طیبه اهل بیت (ع)
بله یا رسولالله! این نوجوان معلم من است. در ابتداي خلقت هنگامی که خداوند مرا خلق کرد، با من تکلم » : جبرئیل عرض کرد
نموده و فرمود: تو کیستی و من کیستم؟ من از پاسخ این سؤال باز ماندم. در این هنگام این نوجوان حاضر شد و به من آموخت که
بگو: خداوند در قرآن کریم در مورد کلمه طیبه و شجره طیبه اهل بیت(ع) میفرماید: ألم تر کیف ربّها ضرب الله مثلًا کلمۀ طیبۀ
کشجرةٍ طیبّۀٍ أصلها ثابتٌ و فرعها فی السّماء ? تؤتی اُکلها حین بإذن ربّها و یضرب الله الأمثال للنّاس لعلّهم یتذکّرون. 1 اي رسول ما!
ندانستی (تو که میدانی) که چگونه خدا کلمۀ پاکیزه (و روح پاك) را به درخت زیبایی مثل زده که اصل ساقۀ آن برقرار باشد و
شاخۀ آن به آسمان (رفعت و سعادت) بر شود و آن درخت زیبا به اذن خدا همۀ اوقات میوههاي مأکول و خوش دهد. خداي
اینگونه مثلهاي واضح براي تذکر مردم میآورد. امام صادق(ع) در تفسیر این آیه از رسول خدا(ص) نقل میفرماید که فرمود:
من ریشۀ این درخت هستم و امیرالمؤمنین علی(ع) نیز تنۀ آن میباشد، و امامان از ذریه آن حضرت شاخههاي آن درخت هستند.
آیا چیز دیگري باقی » : علم ائمه میوة این درخت است و پیروان با ایمان آنها برگهاي این درختند. سپس امام صادق(ع) فرمودند
به خدا قسم هنگامی که فرد مؤمن متولد » : راوي گفت: نه، به خدا سوگند که همه را کمال و تمام فرمودید. امام فرمودند «؟ میماند
میشود برگی در آن درخت ظاهر میگردد و هنگامی که مؤمن راستین میمیرد، برگی از آن درخت میافتد. 2 آن حضرت در
میفرماید: منظور از این آیه، علم و دانش امامان معصوم است که در هر سال از « تأتی اُکلها کلّ حینٍ بإذن ربّها » جاي دیگر دربارة
هر منطقه به شما میرسد. بگذار برِ شاخۀ این صبح دلاویز بنشینم و از عشق سرودي بسرایم آنگاه به صد شوق چو مرغان سبکبال
پرگیرم از این بام و به سوي تو بیایم اهل بیت(ع) مخزن علم الهی ابن عباس میگوید: وقتی این آیه نازل شد: و کُلّ شیءٍ أحصیناه
فی إمامٍ مبینٍ. 3 و در لوح محفوظ خدا (یا قلب امام خلیفۀ الله) آشکار همه را به شمار آوردهایم. ابوبکر و عمر بلند شده، گفتند: یا
رسول الله! منظور از این آیه چیست؟ آیا تورات است؟ پیامبر اسلام(ص) فرمود: نه. پس پرسیدند: آیا منظور انجیل است؟
صفحه 25 از 59
پیامبر(ص) فرمودند: نه. دوباره سؤال کردند آیا منظور قرآن است؟ پیامبر(ص) علی(ع) را نزد خود خواند و فرمود: این امیرالمؤمنین
علی(ع) است که خداوند علم تمام موجودات و اشیا را در وجودش قرار داده است. 4 پس فرمود: سعادتمند کسی است که علی(ع)
را دوست بدارد چه در حیات او و چه در وفاتش. به درستی که شقیترین فرد کسی است که با این علی(ع) بغض و کینه داشته
اي کاش » : باشد، چه در حیات او و چه در وفاتش. 5 جرج جرداق عالم مسیحی در کتاب خود که پیرامون علی(ع) نوشته، میگوید
علی بن ابیطالب در زمان ما زندگی میکرد تا ما آنچه را که در آسمانها و زمین میگذرد، از او سؤال مینمودیم و ایشان ما را
از عالم بالا و پردههاي نور و حجاب، غیب، شگفتیهاي عالم ملکوت و دنیاي بینظیر جبروت مطلع میساخت. روزي سلمان، به امر
حق تعالی پنجاه هزار عالم و پنجاه » : حضرت علی(ع) از امام حسین سؤال کرد که سنّ پدر بزرگوار شما چقدر است؟ ایشان فرمود
هزار آدم خلق کرد و بین آفرینش هر عالم تا عالم دیگر پنجاه هزار فاصله قرار داد. خدا پدر مرا پنجاه هزار سال پیش از اولین عالم
روزي جبرئیل خدمت رسول خدا(ص) نشسته بود. 6 علی(ع) در حالی که نوجوانی بیش نبود، وارد شد. جبرئیل «. و آدم خلق نمود
جبرئیل عرض «؟ اي جبرئیل! آیا تو به این نوجوان تعظیم میکنی » : به احترام آن حضرت از جا برخاست. پیامبر اکرم(ص) فرمود
بله یا رسولالله! این نوجوان معلم من است. در ابتداي خلقت هنگامی که خداوند مرا خلق کرد، با من تکلم نموده و فرمود: تو » : کرد
تو پروردگار » : کیستی و من کیستم؟ من از پاسخ این سؤال باز ماندم. در این هنگام این نوجوان حاضر شد و به من آموخت که بگو
سپس پیامبر(ص) پرسید: «. و من از پاسخ این سؤال رهایی یافتم « با عظمتی و اسمت زیباست و من بندة ذلیلام و اسمم جبرئیل است
اي جبرئیل! چقدر از عمر تو میگذرد؟ جبرئیل عرض کرد: در ساق عرش ستارهاي است که هر سی هزار سال یک بار طلوع »
جبرئیل «؟ اي جبرئیل! اگر آن کوکب را بینی، میشناسی » : پیامبر(ص) فرمود «. میکند و من تا کنون سی هزار بار آن را دیدهام
عرض کرد: بله. پیامبر(ص) علی(ع) را فراخواند و عمامه آن حضرت را از جبین مبارکش بلند کرد. در این هنگام جبرئیل آن
کوکب را در پیشانی مبارك آن حضرت مشاهده نمود. جبرئیل سوگند یاد کرد و فرمود: یا رسولالله! این همان ستارهاي است که تا
2. علامه بحرانی، . کنون سی هزار بار مشاهده نمودهام. 7 ماهنامه موعود شماره 71 پینوشتها: 1. سورة ابراهیم ( 14 )، آیۀ 24 و 25
6. جبرئیل معمولًا . 5. همان، ج 4، ص 7 . 4. علامه بحرانی، همان، ج 4، ص 7 .12 ،( 3. سورة یس ( 36 . تفسیر البرهان، ج 2، ص 310
. ظاهر میشد. 7. القطره، ج 1، ص 191 « دحیه کلبی » هنگام وارد شدن بر پیامبر(ص) به صورت
معجزه توصل